خروش خون و سروش قیام میشنوم
صدای خطبه زینب ز شام میشنوم
سخن کلام خداوند قادر ازلی است
ندا، ندای محمد، صدا، صدای علی است
مقیم شامم و میآیدم به سوز و خروش
صدای فاطمه از مسجد مدینه به گوش
دوباره شیر خدا توسن سخن رانَد
و یا که حضرت صدیقه خطبه میخوانَد
پس از ثنای خداوندگار و نعت رسول
زبان به آیه قرآن گشود دخت بتول
ستمگرانِ ز گناه فزون در آخر کار
شدند منکر آیات حضرت دادار
الا یزید! گمان میکنی که از نیرنگ
به اهل بیت نبی کردهای جهان را تنگ
جنایت تو مقام و جلال ما را کاست؟
و یا خدای تو را با کرامتش آراست
نشسته بر سر تخت ستمگری مسرور
فکنده باد به بینی و پر شدی ز غرور
گمان بری که دگر ملک اهلبیت از توست
سوار مملکت وحی را کمیت از توست
چه تند میروی ای کوه جرم بر دوشت
مگر کلام الهی شده فراموشت
به نصّ آیه قرآن خدات مهلت داد
که از گناه فزونت شود عذاب زیاد
مگر نه جدّ تو را جدّ من نمود آزاد
عدالت تو همین بس که از ره بیداد
زنان تو پس پرده نهان ز نامحرم
میان جمع، بنات پیمبر اکرم؟
بنات ختم رسل لالههای زهرائی
شوند در همه شهرها تماشایی
نه فرد حامی و نه مردهایشان همراه
به سویشان همه نامحرمان کنند نگاه
کسی که مادر او هنده جگرخوار است
پلید و پست و جنایتگر و ستمکار است
کسی که خوی چنین مادر است در گل او
همیشه کینه آل علی است در دل او
سزد که چوب زند بر لب حسین عزیز
زبان خود بگشاید به شعر کفرانگیز
به جدّ و باب تفاخر کنی ز بیدادت
گمان کنی که صدایت رسد به اجدادت
تو نیز در دل دوزخ ندا دهی هر دم
که کاش ظلم به آل علی نمیکردم
برآوری ز جگر ناله و بگویی فاش
که وای بر من، دستم شکسته بود ای کاش
کلام تو همه زشت و مرام تو همه زشت
چه کرده چوب تو با سید شباب بهشت؟
سلالههای سما را تو در زمین کُشتی
ستارههای زمین را ز تیغ کین کُشتی
چرا نباشی مست شراب و مست غرور
که از جفای تو شد زخمِ قلبِ ما ناسور
خدای عزوجل خود ز آل بوسفیان
به آتش غضبت انتقام ما بستان
به آن خدا که زمام وجود در ید اوست
که هم تو گوشت خود را دریدهای هم پوست
بود رسول خداوندگار دشمن تو
که خون پاک حسینش بود به گردن تو
کند فرار جحیم از شراره ننگت
که خون آل محمد بریزد از چنگت
تو هتک حرمت پیغمبر خدا کردی
تو سر ز پیکر فرزند او جدا کردی
ستاده آل محمد به محضر تو اسیر
به حشر پنجه قهرت شود گریبانگیر
به روز حشر، ز لطف خدای بخشنده
شوند جمع همان مجمع پراکنده
اگر چه رخت به دریای سرخ خون بردند
گمان مدار شهیدان راه حق مردند
به دادگاه خدا خصم تو رسول خداست
وبال گردن تو خون سیدالشهداست
به حامیان تو و تو عیان در آن روز است
که فتح از تو بود یا حسین پیروز است
تو کیستی که شود با تو هم سخن زینب
نه قدر داری و نه منزلت نه نام و نسب
من از مصائب پیوسته گشتهام ناچار
که با تو حرف زنم ای نکوهشت بسیار
تعجب است شگفتا از اینکه حزب خدا
به دست لشگر شیطان چنین شدند فدا
به قصد کشتن ما تیغهایشان خیزد
و خون ما همه از پنجههایشان ریزد
ندیدهاند که گرگان وحشی صحرا
شدند یکسره زوّار یوسف زهرا
به تیغ قهر سخن پرده میدرم از تو
به دادگاه خدا شِکوه میبرم از تو
همیشه مکتب ما اهل بیت پاینده است
بیار هر چه که داری که نام ما زنده است
زمان توست کم و دولتات شود نابود
ز ماست سلطنت آری چنانکه از ما بود
زند منادی حق روز حشر این فریاد
به ظالمین ز خداوندگار لعنت باد
سپاس و حمد خدا را بدین سعادت ما
که زندگانی ما بود در شهادت ما
هماره میطلبم از خدای رب جلیل
که بر تمام شهیدان دهد جزای جزیل
مقام و منزلت ما تمام لطف خداست
به او کنیم توکل که او خلیفه ماست
الا زبان خداوندگار در دهنت
صدای حیدر و نطق حسین در سخنت
تویی که در نفست اینهمه خروش خداست
و یا به طشت طلا رأس سیدالشهداست؟
زبان تو که سخنهای آتشین میگفت
حسین از رگ ببریده آفرین میگفت
محمد و علی و فاطمه، حسن و حسین
به تیغ نطق تو گفتند یکصدا حسین
نفس شراره کلام تو پاره دل بود
خطابه خواندن و داغ حسین مشکل بود
پیامآور خون خدا تویی زینب
خطابهخوان همه نسلها تویی زینب
سلام بر تو و ام و اب و برادر تو
به نظم خود شده «میثم» پیامآور تو
غلامرضا سازگار
***