الیوم یومٌ حُزنُه لا یَذهَبُ
ماتَت به أمّ المصائب «زینبُ»
ماتت و نارُ الوجد بین ضُلوعها
ممّا جرى فی الغاضریّة تَلهَبُ
قد واصَلت أیّامَها بأنینها
وحَنینِها ، و دموعها لا تَنضَبُ
ما انفَکّ رُزءُ الطفّ یأکلُ قلبَها
ذاک الصبور لدى الخَطوب، الطیّبُ
قلبٌ تَحَمّلَ مِن صروف زمانه
ما منه یَذبُلُ خیفةً یتهیّبُ
مِحَناً ثِقالاً قد تحمّل قلبها
مِن حادثاتٍ أمرها مستَصعَبُ
رأتِ الأحبّة و الحسین بجنبهم
ثاوٍ وکلّ بالدماءِ مُخَضّبُ
فوق الصعید جسومهم و على القنا
رأتِ الرؤوس، و خَصمها یَتقلّبُ
فَرَحاً بقتل ابن النبی و ذلکم
مِن کلّ ما لاقته «زینبُ» أصعبُ
و مَشَت و سائق ظعنها شِمرُ الخَنا
فإذا بکت وَجداً تُسَبُّ و تُضرَبُ
فقَضت زمان الأسر من بلدٍ إلى
أُخرى تُؤنّب فی الخصوم و تَخطبُ
قد أوضحت بخطابها عمّا خفى
للناس من فضلٍ لها فتعجّبوا
لِم لا تکون أمیرة بخطابها
و أمیرُ کلّ المؤمنین لها أبُ
بَقیَت ببَحر الحُزن تَسبحُ و الأسى
بعد الحسین و للمنیّة تطلُبُ
حتّى انتهت منها الحیاة و قلبُها
سِفرٌ کبیرٌ بالشجون و مَکتبُ
ماتت و ما ماتت عقیلة هاشم
فلها الوجود من المهیمن موهَبُ
فهی التی إن غُیّبت فی لَحدِها
فلها مواقف شمسها لا تَغرُبُ
دَعها تُنعَّمُ فی الجِنان لعلّه
یَرتاح منها الیوم قلبٌ مُتعَب
«امروز روز حزن و اندوه پایدار و هماره زینب کبری سلاماللهعلیها است روزی که ام المصائب زینب کبری سلاماللهعلیها در آن روز رحلت کرد.
زینب عزیز سلاماللهعلیها رحلت کرد در حالی که به خاطر فجائع دردناک روز عاشوراء سوز و آه جانگداز از درون جانش زبانه میکشید.
زینب عزیز سلاماللهعلیها با ناله و آه جانسوز و اشکهای سیل آسایش به ایام خود واصل گشت.
همواره مصیبت و فاجعه سرزمین طف قلبش را ذوب میکرد این اسوه صبر و شکیبایی و پاکنهاد که در هنگامه مصیبت مقاومتی وصفناپذیر داشت.
قلبی که وسعت ستودنی آن مصائب و حوادث ایام را متحمل شد آنچه را که رنجها و مشقاتی را قلب او از حوادث زمان متحمل گشت که حتی یلان قبیله یذبل نیز آن را تاب نمیآوردند.
شداید سنگین و هولناکی را قلب مقدسش متحمل گشت که امری بس صعب و دشوار است.
آن بانوی عظیم الشأن پیکر مطهر حسین علیهالسلام و دیگر یاران را نظاره میکرد که همگی در خون خود غوطهور گشته بودند.
پیکر آنها بر روی خاک و سرهای مقدسشان بر فراز نیزهها و دشمن پلید آنها را بدین سو آن سو میبرد.
آن خبیثان و پلیدان پس از قتل فرزند پیامبر صلیاللهعلیهوآله به شادی و پایکوبی پرداختند و این امر از همه آن شدائدی که زینب متحمل گشته بود بر او سخت تر گذشت.
زینب سلاماللهعلیها در قافله اسیران راه میرفت و جلودار قافله، شمر فحاش بود و هرگاه از آه درون میگریست مورد شماتت و سب و لعن دشمن واقع میشد و ضربات تازیانه نصیب او بود.
زمان اسارت چنین سپری میشد که این کاروان اسیر از شهری به شهری و از دیاری به دیاری با سرزنش دشمنان مواجه میشد و او قهرمانانه خطابه میخواند.
زینب سلاماللهعلیها هر گاه حقایق پنهان را در خطابههای روشنگر خویش بر مردم آشکار میکرد و از مراتب فضل و کمال او مردم در شگفت میشدند.
بانوی قهرمانی که امیرالمؤمنین؛ امیر بیان، پدر اوست چرا با خطابههای غرّای خود امیر نباشد؟
او پس از حسین علیهالسلام غرق در دریای حزن و اندوه بود و مرگ را طلب میکرد.
تا آنگاه که حیات بابرکتش پایان پذیرفت و قلب او کتابی عظیم از غم و درد و مکتب آموزنده بود.
او از دنیا رحلت کرد، ولی عقیله بنیهاشم هرگز نمرد چرا که گوهر وجودش ارمغان خدای مهیمن و موهبتی است ارزانی به او.
او بانویی است که اگر در لحد گور مدفون و پنهان گشت، ولی گستره اندیشههای بلندش افقی باز است که خورشیدش هرگز غروب نکند.
او را واگذار تا در بهشت برین متنعم باشد شاید آن قلب خسته امروز آسایش یابد.»
شیخ محمد سعید منصوری
***