و حائراتٍ أطارَ القومُ أعینَها
رُعْباً غَداةَ علیها خِدرَها هَجَموا
کانتْ بحیثُ علیها قومُها ضَربتْ
سُرادقاً أرضُه مِن عِزّهِمْ حَرَمُ
یَکادُ مِن هَیبَةٍ أنْ لا یَطوفَ به
حتّی المَلائک لولا أنّهم خَدَمُ
فَغُودِرَتْ بین أیدی القوم حاسِرةً
تُسْبی و لیس تَری مَن فیه تَعَتصِمُ
نَعمْ لَوَتْ جِیدَها بالعَتْبِ هاتِفةً
بِقَوْمِها و حَشاها مِلْؤُهُ ضَرَمُ
عَجّتْ بِهم مُذْ علی أبرادِها اختَلَفتْ
أیدی العَدوّ، و لکنْ مَن لَها بِهِمُ
«دختران و زنان در خیمه در اثر هجوم وحشیان حیرتزده و سرگردان شدند و از بیم و هراس چشمانشان به هر سو میدوید و صبح آن روز که همه در حجاب و پوشش بودند مورد هجوم واقع شدند.
زینب بر جا بود تا آن که قوم مهاجم خیمهها را کوبیدند، ولی زمینی که این قهرمان اسیر و اهلبیت در آن بودند از عزت و حرمت آنها حرم محسوب گشت.
از هیبت این اسیران گویا حتی فرشتگان تاب طواف نداشتند اگر آنها را خادمان نام ننهیم (اگر وظیفه خدمتگزاری بر عهده فرشتگان نبود حتی آنها نیز تاب طواف نداشتند)!
بانوی بزرگواری که در بین دستان قوم معاند ضعیف و فرسوده به اسارت رفت و هیچ یک از آحاد آن قوم جائر مانع هجوم ددمنشانه دشمنان نبود.
آری، پرعتاب و فریادکنان بر آن نامردان نهیب زد و از آنها اعراض کرد حال آن که قلب و جانش از لهیب آتش میسوخت.
زینب بر آن نامردان نهیب زد از آن زمان که دست خیانتکار دشمن به خیمهها دست یازید، ولی او در میان آن قوم جائر مدافعی نداشت.»
سید حیدر حلی
***