حُماةُ حَمَوا خِدْراً أبی الله هَتْکهُ
فعَظّمَه شأناً وَ شَرّفَه قَدْرا
فأصبَحَ نَهْباً للمَغاویر بعْدَهم
و منه بناتُ المصطفی أُبرزتْ حَسْری
یُقْنّعُها بالسَوط «شمرٌ» فإنْ شکَتْ
یؤنّبها «زَجْرٌ» و یوسِعُها زَجْرا
نَوائحُ إلّا أنّهُنّ ثَواکلٌ
عَواطشُ إلّا أنّ أعینَها عَبْری
یَصونُ بیُمُناها الحَیا ماءَ وَجْهها
و یَسْتُرها إنْ أعوزَ السِتْر بالیُسْری
و قُلْ لِسَرایا شَیْبة الحَمْد ما لَکم
قَعَدتُم و قد ساروا بِنسْوتکم أسْری
و أعظمُ ما یُشْجی الغَیورَ دخولُها
إلی مَجلسٍ ما بارَحَ اللَهوَ و الخَمْرا
یُقارِعُها فیه یزیدُ مَسَبّةً
و یَصرفُ عنْها وَجْهَه مُعْرضاً کِبْرا
و یَقرَعُ ثَغْرَ السبط شُلَّت یَمینُه
فأعظِمْ به قَرْعاً و أعظِمْ بِه ثَغْراً
أینکُتُ ثَغْراً طَیَّبَ الدَهرُ ذِکْرَه
و ما بارَحَ التسبیحَ و الحمْدَ و الشُکراً
«حامیانی از حریم خیمههایی حمایت کردند که خداوند متعال هتک حرمت آن را منع کرده و شأن و قدر و منزلت آنها را بزرگ داشته و شرافت بخشیده بود.
ولی حریم آن بانوان حرم آماج هجوم وحشیان مهاجم گشته ودختران مصطفی صلیاللهعلیهوآله رانده شده و سربرهنهاند.
شمر با ضربات تازیانه بر سر آن دختران، مقنعه میپوشاند و اگر شکوه میکردند «زجر» ملعون آنها را به قهر و شدت میراند.
دختران نوحهگر زاری میکنند و در عین حال داغدیده و تشنهاند، ولی دیدگانی لبریز از اشک و اندوه دارند.
شرم و حیا با دست راست او آبرویش را حفظ میکرد و او را میپوشاند اگر دست چپش از انجام این مهم عاجز میشد!
به عشیره و بزرگان سلسله عبدالمطلب بگویید، برای چه نشستهاید که زنان با کرامت خاندانتان را به اسارت میبرند؟
غمانگیزترین صحنه ورود آن زن والا مقام به مجلس لهو و لعب و بادهگساری آن اراذل است، صحنه غمانگیزی که هر غیوری را محزون میسازد.
یزید دشنامگویان به نبرد با این شیرزن پرداخته، در حالی که زینب سلاماللهعلیها با کبر و منش از او روی برگرداند.
یزید لبهای سبط پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به چوب میکوبید، شکسته باد دستان یزید! چه عظیم بود آن زدن و کوبیدن لبها و چه عظیم بود، دهانی که کوبیده میشد.
آیا آن خبیث لبهایی را چوب میزند که روزگار یاد او را پاک و پاکیزه داشته است، لبهایی که همواره به حمد و شکر و تسبیح میپرداخت؟»
مرحوم حاج محمدعلی آل کمونه
***