و لَئن نَسِیتُ فَلَستُ أنسی زینباً
و دَوامَ مِحْنَتها و طولَ عنائها
حَمَلتْ مِن الأرزاء ما أعیا الوری
حَمْلَ الیسیر النَزْر مِن أعبائها
عن کَرْبها و بَلائها سَلْ کربلا
سَلْ کرْبلا عن کرْبها و بَلائها
طَوراً علی القتْلی تَنوحُ و تارةً
تَحُنو مُحافِظةً علی أبنائها
و تَطوفُ حولَ حِمیً أبادَ حُماتَه
صَرْفُ الرَدی و أباحَ هَتْکَ نسائها
مَن مُبْلغٌ عنّی سَرایا هاشمٍ
خَبَراً یَدُکَ الشَمّ من بَطْحائها
سُبیَتْ، و أعظمُ ما شَجانی غَیرةً
یا غَیرةَ الإسلام سَلْبُ رِدائها
و وقوفُها فی مَجلسٍ جُلّاسُه
أهوی بها الشیطان فی أهوائها
«اگر من دچار فراموشی شوم، ولی هرگز زینب و طول مدت رنج و محنت او را از یاد نبرم.
بانویی که بار سهمگین مصائبی را بر دوش کشید که مردمان از تحمل آن عاجز و ناتوان بودند و حتی اندکی ناچیز از آن کوه مصیبت زینب سلاماللهعلیها را نیز تاب نمیآوردند.
از بلا و رنج و محنت او، از سرزمین کربلا بپرس! از سرزمین کربلا درباره مصیبت و بلای او جویا شو.
او گاهی بر کشتگان نوحه سر میداد، گاهی برای حفظ فرزندان بر آنان آغوش میگشود.
او پاسدار حریمی بود که دست حوادث ایام، حامیانش را به هلاکت افکنده و هتک حرمت بانوان حرم را مباح شمرده بود.
چه کسی از جانب من به عشیره بنیهاشم خبر میرساند، خبری که از هیبت آن کوه فرو میشکند؟
آن بانو به اسارت رفت، ای غیرت اسلام! بیشترین غمی که مرا محزون سازد و غیرتم را برانگیزد این است که ردا و عبای او به تاراج رفت.
اسیری! در مجلس طاغیان وقوف کرد که شیطان امیال و اهوای خود را در جمع آن مجلسیان جولان میداد.»
مرحوم حاج محمد علی آل کمونه
***