به روایت ابىمخنف و دیگران، یزید امام سجاد علیهالسلام را بین ماندن در شام و حرکت به سوى مدینه مخیر نمود. آن حضرت نیز به پاس تکریم عمهاش زینب سلاماللهعلیها فرمود:
بایستى در این باب با عمهام زینب سلاماللهعلیها صحبت کنم، چون او پرستار یتیمان و غمگسار اسیران است، چون آن حضرت با زینب سلاماللهعلیها صحبت کرد، ایشان فرمود:
«هیچ چیز را بر اقامت در جوار جدم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ترجیح نخواهم داد، ولى یزید بایستى براى ما خانهاى آماده کند، تا ما به عزادارى بپردازیم، زیرا از وقتى که ما را از بدن کشتگان خود جدا نمودند، نگذاشتند که بر کشتگان خود گریه کنیم، یزید نیز حق ندارد، کسی را از ورود به مجلس ما منع کند.» (1)
یزید از این سخنان بر خود لرزید، چون مىدانست آن بانو در آن مجلس، یزید و سایر بنىامیه را مفتضح و بغض و عداوت او را در قلوب مردم خواهد کاشت و آثار آل محمد علیهمالسلام را تازه خواهد نمود، و زحمات او و پدرش را که مى خواستند آثار آل محمد علیهمالسلام را نابود کنند به باد فنا خواهد داد. ولى چارهای جز قبول سخن زینب سلاماللهعلیها نداشت، به همین خاطر دستور داد، خانه وسیعى براى آنها آماده کردند و منادى ندا کرد:
«هر زنى بخواهد به سر سلامتى زینب سلاماللهعلیها رود، مانعى ندارد.» (2)
چون این خبر در شهر منتشر شد، هیچ زن هاشمی در شام نماند، مگر آنکه در مجلس حضرت زینب سلاماللهعلیها حاضر گردید. حتی زنان اموی و دختران مروانی که با زینت و زیور وارد مجلس شدند، پس از مشاهده، آن منظره رقتبار، یکباره زیورهاى خود را ریختند و همگى لباس سیاه مصیبت پوشیدند و چنان عزاداری کردند، گریبان چاک کردند و خاک مصیبت بر سر ریختند، موى پریشان کردند و صورت خراشیدند، که بانگ عزا به عرش رسید. (2)
1) ریاحین الشریعه، ذبیحالله محلاتی، ج 3، ص 191.
2) ریاحین الشریعه، ذبیحالله محلاتی، ج 3، ص 192.