«عمر بن سعد» پس از کشتار و غارت و سوزاندن خیمه های امام حسین علیهالسلام، دستور داد تا شترانی بدون محمل و روانداز، آماده و خاندان پیامبر را محاصره کردند و گفتند:
«این فرمان از فرماندهی لشکر است که شما را کوچ دهیم، بنابراین بر این شتران بنشینید.»
هنگامی که زینب سلاماللهعلیها آن شرایط سخت و ددمنشانه را دید، به سان شیر خروشید که:
«سَوَّدَ اللَّهُ وَجْهَکَ یَا ابْنَ سَعْدٍ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ تَأْمُرُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ بِأَنْ یرکبونا وَ نَحْنُ ودایع رَسُولُ اللَّهِ فَقُلْ لَهُمْ یَتَبَاعَدُونَ عَنَّا یَرْکَبُ بَعْضُنَا بَعْضاً؛ (1)
هان ای پسر سعد! خدای رویت را در دنیا وآخرت سیاه کند، آیا فرمان میدهی که این ستمکاران بیفرهنگ، ما را بر شتران بنشانند در حالی که ما امانتهای پیامبر خدا هستیم؟ بگو اینان از ما دور شوند، تا ما به یاری یکدیگر سوار شویم.»
آنان نیز از خاندان پیامبر دوری گزیدند و آن بانوی قهرمان به همراه خواهرش پیش آمد و بانوان داغدیده و کودکان هراسان را یکی پس از دیگری با نام و نشان سوار کرد. هنگامی که همه آنان بر شترها نشستند، او نگاهی پرمعنا به سمت راست و چپ نمود و مردی از خاندانش، جز امام سجاد علیهالسلام را ندید که آن حضرت هم بیمار و بستری بود، لذا نزد او آمد و با دنیایی مهر و ادب فرمود:
«برادرزاده عزیز! برخیز و برای حرکت بر شتر بنشین.»
سید سجاد علیهالسلام نیز فرمود:
«یَا عَمَّتَاهْ! إرکبی أَنْتَ وَ دَعِینِی وَ هَؤُلَاءِ الْقَوْم؛ (1)
عمه جان! شما سوار شوید و کار مرا به این ستمکاران روزگار واگذار.»
زینب سلاماللهعلیها به هر سو نگریست، جز پیکرهای بر خاک افتاده و سرهای بریده چیزی ندید، در این حال بود که فریاد برآورد که:
«واغربتاه!
واأخاه!
واحسیناه!
واعباساه!
وارجالاه!
واضیعتاه بعدک یا أباعبدلله!؛ (1)
آه، از غریبی!
آه، برادر من!
آه، حسین من!
آه، عباس من!
آه، ای شیرمردان خاندان من!
وای به گرفتاری و درماندگی پس از شهادت تو ای اباعبدالله، ای حسین عزیز!»
لشگر اسیران را حرکت دادند، تا به قتلگاه رسیدند وقتی چشم زنان به شهدا افتاد، فریاد کشیدند و اشکریزان خود را از شتران به زمین انداختند، تا با عزیزانشان وداع کنند. (2)
یکی از ظالمان و ستمگران به نام «زجر بن قیس» در حالی که تازیانه در دست داشت، بر سر اهل بیت فریاد کشید که زود بر شترها سوار شوید و به سوی کوفه حرکت کنید، اما وقتی دید، اهل بیت از کنار پیکرها بلند نمی شوند، با تازیانه و کعب نی به زنان وکودکان یورش برد و آنان را از کنار بدنهای شهیدان کربلا جدا نمود.
«فَأَخَذَ یَضْرِبُهُنَّ بِالسَّوْطِ حتی ارکبوهن عَلی الْجَمَّالِ؛ (3)
پس با تازیانه آنها را میزد تا سوار بر شترها گردانید!»
او هنگام آمدن به کربلا هر وقت سوار بر شتر می شد، برادران و برادرزادگان با کمال عزت و احترام او را سوار میکردند، زانو خم کرده تا دختر زهرا سلاماللهعلیها پای بر روی زانوی آنها نهد و سوار گردد، ولی اکنون همسفران او ستمگرانی مانند شمر و خولی و زجر بن قیس شدهاند.
«ای همسفر زینب رفتیم خداحافظ
ای تاج سر زینب رفتیم خداحافظ
گر مانده تو را پیکر در کرب و بلا بی سر
ما با سر بیمعجر رفتیم خداحافظ
ای پادشه خوبان ای تشنه لب عریان
از کوی تو سرگردان رفتیم خداحافظ
ما جمع پریشانیم سرگشته و حیرانیم
بر ناقه عریانیم رفتیم خداحافظ.»
1) موسوعة الامام الحسین علیهالسلام، ج 10، ص 784.
2) منتهی الامال، ج 1، ص 740.
3) موسوعة الامام الحسین علیهالسلام، ج 5، ص 388.