جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بوسیدن گلوى بریده

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

در بعضى از مقاتل آمده: زینب سلام‌الله‌علیها خم شد و بدن پاره پاره برادر را در آغوش گرفت و دهانش را روى حلقوم بریده برادر نهاد و ‏بوسید و ‏گفت:

«اَخِى! لَوْ خُیِّرتُ بَیْنَ الرَّحِیلِ وَ الْمُقامُ عِنْدَکَ لاَخْتَرْتُ الْمُقامَ عِنْدَکَ وَ لَوْ اَنَّ السُّباعَ تَأْکُلُ مِنْ لَحْمِى؛

اى برادرم! اگر مرا بین سکونت در کنار تو و رفتن به سوى مدینه، مخیر مى‏نمودند، سکونت همراه تو را بر مى‏گزیدم، گرچه درّندگان بیابان گوشت بدنم را می‌خوردند.»

چون چاره نیست، مى روم و مى‏گذارمت

اى پاره پاره تن به خدا مى‏سپارمت

سپس گفت:

«یَابْنَ اُمِّى لَقَدْ کَلَلْتُ عَن المُدافِعَةِ لِهؤُلاءِ النِّساءِ وَ الْاَطْفالِ وَ هذا مَتْنِى قَدْ اُسْوِدَ مِنَ الضَّرْبِ؛

اى پسر مادرم، از نگهدارى این کودکان و بانوان، در برابر دشمن، کوفته و درمانده شده‏ام و این بدن من است که بر اثر ضربه دشمن، سیاه شده است.» (1)


1) معالی السبطین، حائری مازندرانی، ج 2، ص 55.