زمان مطالعه: < 1 دقیقه
حضرت زینب سلاماللهعلیها بانوان و کودکان پراکنده را جمعآورى کرد، با هر کدام از آنها سخنى مىگفت و گریه مىکرد. یکى از پدر مىپرسید، دیگرى از عمو سؤال مىکرد، سومى از اصغر تشنهکام یاد مىکرد، چهارمى از اکبر و قاسم و عون و مسلم و…
یکى مىگفت، اى عمه جان! سیلى خوردهام، دیگرى مىگفت، گوشم مىسوزد، زیرا گوشم را به طمع گوشواره، دریدهاند، سومى مىگفت، تازیانه خوردهام، زینب سلاماللهعلیها در برابر دهها حوادث جانسوز قرار گرفته بود، که شاعر از زبان زینب سلاماللهعلیها میگوید:
اگر دردم یکى بودى چه بودى
اگر غم، اندکى بودى چه بودى؟ (1)
1) سوگنامه آل محمد صلیاللهعلیهوآله، اشتهاردی، ص 390.