می روم از کربلایت ای برادر الوداع
مُرد زینب از ابتلایت ای برادر الوداع
شاه بیسر الوداع
ای حسین من بگو بر من چه شد پیراهنت
آنکه پوشیدی به تن هنگام میدان رفتنت
این گمانم کند و شمر بیمروت از تنت
شد کمان قد رسایت ای برادر الوداع
تا سرت بر نیزه شد از ظلم شمر بیحیا
خیمهگاهت را ز آتش سوخت بن سعد دغا
کودکانت سر به صحرا با نوای یا ابا
جمله گریان از برایت ای برادر الوداع
ای برادر جان مسافر گشتهام در شهر شام
میرویم از کوی تو ما خوار با قوم ظلام
احترام زینبت جان اخا آمد تمام
با زنان و طفلهایت ای برادر الوداع
میکشد این غم مرا ای شاه انس و جان
از تو جز نیکی چه دیدی بیمروت ساربان
بهر بندی دست تو ببرید از بند، الامان
چشم پوشید از عطایت ای برادر الوداع
زینب از کوی تو بسته یا اخا بار سفر
سوی شام و کوفه با اهل حریمت سر به سر
از برای تو شکوهی و محبان نوحهگر
روز و شب اندر عزایت ای برادر الوداع
شکوهی
***