زمان مطالعه: < 1 دقیقه
تمام لالهها رفتند و تنها ماندهام من
خدا داند نمازم را نشسته خواندهام من
ز دل خیزد شراره ندارم راه چاره
که بر هفت آسمانم نمانده یک ستاره
شبم را سحر تو ای همسفر چرا از من جدایی
امید دلم همه حاصلم حسین جانم کجایی
چرا دیگر نمی تابی تو ای ماه منیرم
از آن لب های پر خونت دعا کن من بمیرم
شب و روزم سیاه است دو چشم من به راه است
خودم در خیمه اما دلم در قتلگاه است
رسید بوی تو، چو گیسوی تو، ببین در پیچ و تابم
بیا کن نظر، چو شمع سحر، غم تو کرده آبم
7
ز داغت یا اخا سوزاندهای بال و پرم را
بیا از قتلهگاه امشب تماشا کن حرم را
چو بلبل من بنالم، شده افسرده حالم
تو ای ابرو هلالم، ببین همچون هلالم
بیا دلبرم، به سوی حرم، ببین بشکسته بالی
گل چیدهام، بود دیدهام، به گهواره ی خالی
***