زمان مطالعه: < 1 دقیقه
روی تو باشد ماه منیرم
رفتی دعا کن من هم بمیرم
دیگر ز جان سیرم حسین
داغت کند پیرم حسین
رفتی بدان ای همسفر
من بیتو میمیرم حسین
آهسته رو ای درمان دردم
تا من بیایم دورت بگردم
آنها ز خون رنگت زنند
آتش دل تنگت زنند
تو نام زهرا را مبر
ورنه همه سنگت زنند
این دختر جان بر لبت
سوزانده جان زینبت
پیچیده دست کوچکش
بر دست و پای مرکبت
سخن بگویم، من با اشاره
واکن ز گوش او گوشواره
به خونم تشنه است لب سر نیزهها
به جرم بودن گل خیر النساء
آماج تیرم
بر غم اسیرم
آتش گرفتم از سوز آهت
اشک دو چشمم باشد سپاهت
***