زمان مطالعه: < 1 دقیقه
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
رأس خونین تو بر نی بود با من همسفر
خود تو دانی آنچه از شام خراب آوردهام
ای کتاب الله ناطق بین تو بر بیمار خویش
آیهای از سوره ام الکتاب آوردهام
تا ز قلب داغدارت گرد غم شویم ز مهر
از سرشک دیدگان بهرت گلاب آوردهام
سر زدم بر چوب محمل تا سرت دیدم به نی
وین سر بشکسته را از خون خضاب آوردهام
پیش چشم من عزیزت در خرابه جان سپرد
سخت جانی بین که با این غصه تاب آوردهام
کودک شش ماهه گر خفته است روی سینهات
از پی دیدار او همره رباب آوردهام
ای شه خونین کفن ای نور چشم بوتراب
بهرت ای عطشان جگر از دیده آب آوردهام
«خوشدلا» بربند لب از ماتم سلطان دین
چون برایت رحمت یوم الحساب آوردهام
مرحوم خوشدل تهرانی
***