زمان مطالعه: < 1 دقیقه
اى برادر، منِ سرگشته و حیران چه کنم؟
از پس قتل تو با خیل اسیران چه کنم؟
خوارى و درد غریبى همه سهل است ولى
از غم هجر تو و داغ جوانان چه کنم؟
به صف کرب و بلا هر چه کشیدیم گذشت
روز وارد شدن کوفه ویران چه کنم؟
مجلس زاده مرجانه اگر صبر کنم
بعد از آن واقعه در گوشه زندان چه کنم؟
از غم کوفه و زندان اگر آسوده شدم
در ره شام به این لشکر عدوان چه کنم؟
وارد شام چو گشتم به آن حال خراب
سر بازار روى ناقه عریان چه کنم؟
شام در گوشه ویرانه، چو شد منزل ما
با یتیمان تو و ناله طفلان چه کنم؟
آخر کار در آن منزل مَیشُوم (1) یزید
گر تو را چوب زند برلب و دندان چه کنم؟
گفت «ذاکر» غم دنیا همه سهل است ولى
در صف حشر ز بسیارى عصیان چه کنم؟
عباس حسینى جوهرى «ذاکر»
***
1) بدشگون.