جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مکالمه خواهر و برادر

زمان مطالعه: 2 دقیقه

اى دلاور، خواهر غمخواره‌ام

وى ز شهر و خانمان آواره‌ام

آتش دل ساعتى خاموش کن

یک وصیّت با تو دارم گوش کن

گرچه داغ مرگ اکبر دیده‌اى

داغ عباس دلاور دیده‌اى

لیک چون هستى تو اى دخت بتول

عصمت صغرى و ناموس رسول

عصمت‌الله را نشان و مظهرى

هم یدالله را نشان و مظهرى

بوده در دامان عزّت جاى تو

کس ندیده قامت رعناى تو

آن‌قدر از دل مکش آه و خروش

تا توانى در شکیبایى بکوش

از پى عهد ازل آماده باش

در بلاها صابر و افتاده باش

حق تو را این‌گونه مى‌داند صلاح

صبر کن که الصّبر مفتاح الفلاح

مى نگویم گریه و زارى مکن

از براى من عزادارى مکن

لیک تا من زنده‌ام اى جان پاک

تو مکش از سینه آه دردناک

صبر کن اى زینب زار حزین

گریه‌ها در پیش دارى بعد از این

چون سرم بر نوک نى جولان کند

کیست جز تو بهر من افغان کند

گریه‌ها خواهى نمود اى بى پناه

ساعت دیگر میان قتل‌گاه

گریه کن آن دم که مى بینى مرا

زیر دست و پاى شمر بى‌حیا

گریه کن اى خواهر غم‌پرورم

شمر چون خنجر کشد بر حنجرم

گریه کن آن دم که با حال فکار

مى‌شوى بر ناقه عریان سوار

گریه کن آن دم که این قوم لئام

مى‌برندت چون اسیران سوى شام

اندر آن ره با اسیران یار باش

بر سکینه مونس و غم‌خوار باش

گر کسى سیلى زند بر رویشان

ور غبارآلوده گردد مویشان

از سرش گرد یتیمى پاک کن

شستشو از دیده نمناک کن

گر بیفتند از شتر طفلان من

طفل‌هاى بى سر و سامان من

شو پیاده از زمین بردارشان

در بیابان بلا مگذارشان

چون‌که برگشتى ز شام اى ممتحن

با اسیران چون رسیدى در وطن

گو به صغرى کاى علیل دل فکار

وعده ما و تو در روز شمار

از وداع زینب و شاه شهید

خون دل از دیده ذاکر چکید

عباس حسینى جوهرى «ذاکر»

***