جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

از سقیفه تا دروازه کوفه

زمان مطالعه: 2 دقیقه

زینب آن گلواژه بستان عشق

منطق الفیض دبیرستان عشق

فارغ التحصیل دانشگاه صبر

قهرمان قهرمانی‌ها به دهر

شیر حق را در بلاغت شیرزن

تیر غم را در مصائب پیل‌تن

نور حق از چهره او منجلى

تالى زهرا و ثانى على

جرعه‌نوش باده جام الست

در مقام باده‌نوشى چیره‌دست

جرعه‌اى نوشید و خضر راه شد

سینه‌چاک عشق ثارالله شد

چهار ساله دخترى کز عرض جان

صبر از صبرش بگوید الامان

یک شبى خوابید آن نیکو‌سرشت

مادرش را دید در باغ بهشت

دید آن پهلو شکسته همچو گل

جاگرفته در بر ختم رُسُل

ناگهان چشمش هلال ماه دید

آن‌چه را نادیده بود آن‌گاه دید

دید روى مادرش را نیل‌گون

نیل‌گون از سیلى خصم زبون

ناله‌اى از پرده دل برکشید

آن‌چنان کز جا سپندآسا پرید

ناله او را شنیدى تا حسین

همدم اوگشت باصد شور و شَین

گفت اى خواهر چرا نالان شدى

همچو مرغ از خواب خوش پرّان شدى

گفت زینب، اى مرا آرام جان

دیده‌ام خوابى بکن تعبیر آن

موبه‌مو آن خواب را ابراز کرد

صد گره از عقده دل باز کرد

از حسینش خواست تفسیرش کند

آنچه دیده خواب تعبیرش کند

یوسف زهرا سخن آغاز کرد

غنچه لعل لبش را باز کرد

گفت خواهر بشنو و زارى مکن

خون دل از دیدگان جارى مکن

روى مادر گر که دیدى چون هلال

مى‌کند آگاهت از روى وصال

خواب تو سر منشأ هوشیارى است

آنچه دیدى نغمه بیدارى است

غم مخور خواهر شود این راه طى

خواب تو تعبیر گردد روى نى

روى نى بینى هلال یک شبه

آن که دیدى روى ماه فاطمه

جاى روى نیل‌گون مادرم

غرقِ خون بینى به روى نى سرم

کام تلخت پرحلاوت مى‌کنم

بهر تو قرآن تلاوت مى‌کنم

آن هلالم من که شیدایت کنم

روى نى محو تماشایت کنم

آن سه ساله کز کمان تیر آه

مى‌کند بر من به روى نى نگاه

همرهى با سوز آهش مى‌کنم

از فراز نى نگاهش مى‌کنم

ژولیده نیشابورى

***