بنال از دل که اشک از دیده ریزد
بریز اى اشک کز دل ناله خیزد
بنال از دل که از دورى مادر
چنین مىگفت خواهر با برادر
شبى در خواب دیدم مادرم را
شکوه عشق و نخل باورم را
همى دیدم که آن پهلو شکسته
چو گل پهلوى پغمبر نشسته
ولى با محنت و غم خو گرفته
ز بابا هم در آنجا رو گرفته
بسان گل در آغوشش گرفتم
مى از لعلِ لب نوشش گرفتم
به او گفتم که اینجا جاى غم نیست
نشان از کینه و ظلم و ستم نیست
چرا سر بر سر زانو گرفتى
چرا از محرم خود رو گرفتى
گرفت او دست زینب پا به پا برد
به خلوت بهر شرح ماجرا برد
چنانکه دل پریش و دیده تر داشت
ز رخسار دل آرا پرده برداشت
خسوف ماه را ناگاه دیدم
کز آن دیدن گریبان را دریدم
حسین من تو هستى جان خواهر
بکن تعبیر خوابم اى برادر
به پاسخ گفت نور هر دو عینش
عزیز فاطمه یعنى حسینش
اگر خواهى کنم این خواب تعبیر
هر آنچه گویمت اینک تو بپذیر
اگر تعبیر آن آید به گوشت
شود صدها هزاران نیش نوشت
گهِ تعبیر باید گوش باشى
برى از ناله و خاموش باشى
هر آنچه دیدهاى در خواب خواهر
به بیدارى ببینى بار دیگر
ز دشت کربلا تا کوفه و شام
شوى مأمور نشر حکم اسلام
کنى منزل به منزل راه را طى
دم دروازه کوفه سر نى
خسوف ماه را آنجا ببینى
به بیدارى تو آن رؤیا ببینى
ژولیده نیشابورى
***