زمان مطالعه: < 1 دقیقه
ای حضرت اسیر به گرداب غصهها
ای بانوی مجلله، ارباب غصهها
ای تشنهلب بیا و کمی آب خوش نوش
دریای عشق! عاشق بیآب غصهها
یک عمر آب خوش ز گلویت فرو نرفت
حالا شدی تو بانوی سیراب غصهها
یک سال دوری و غم و غربت چطور بود؟
دوری ز قبر کودک شاداب غصهها
رجعت نمودهای به خرابه چرا شما؟!
باز آمدی به مبدأ مرداب غصهها
این قوم شاهد وفای تو بودند روز و شب
ام البنین گواست تویی باب غصهها
حالا بخواب راحت و دیگر غمین مباش
راحت بخواب بانوی بیخواب غصهها
رضا جعفری
***