جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ره‌آورد زینب از شام

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

کاروان عشق را سوى وطن آورده‌ام

نوغزالان حرم را در چمن آورده‌ام

آن نسیم خانه بر دوشم که از گل‌زار عشق

بوى چندین لاله خونین کفن آورده‌ام

هر مسافر تحفه‌اى آرد براى دوستان

هان ببینید این ره‌آوردى که من آورده‌ام

خاطرات تلخ و جان‌فرساى شام و کربلاست

آنچه را از این سفر با خویشتن آورده‌ام

سینه‌اى از غم کباب و قامتى همچون کمان

کتف و بازو نیلى از بند و رسَن آورده‌ام

در دل افسرده‌ام بنشسته هفتاد و دو داغ

ماتم جان‌سوز هفتاد و دو تن آورده‌ام

از جفاى کوفیان با اهل بیت مصطفى

شکوه‌ها نزد رسول مؤتمن آورده‌ام

یا رسول الله! حسینت را نیاوردم اگر

یادگار از یوسفت یک پیرهن آورده‌ام

شد سر او بر سنان و جسم پاکش غرقِ خون

رازها از آن سر و از آن بدن آورده‌ام

چون بنوشید آب یاد آرید کام خشک من

این پیام از او براى مرد و زن آورده‌ام

جسم عبدالله و قاسم دیده‌ام در خون و خاک

این خبر با سوز دل بهر حسن آورده‌ام

جان سپرد از غم سه ساله دخترى در شام و من

حسرتى بر دل از آن شیرین سخن آورده‌ام

عاقبت پیروز گشتم گرچه بس دیدم ستم

تک مدال افتخار اندر وطن آورده‌ام

پیش رو بگذاشتم آئینه مهر حسین

تا مؤید را چو طوطى در سخن آورده‌ام

سیدرضا مؤید