جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

زینب سلام‌الله‌علیها

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

به یاد آن همه غم‌هاى زینب

غمى جان‌کاه بر جانم نشسته

بدانسان مى‌بسوزاند دلم را

که گویى استخوانم را شکسته

بسان عقربى جرّاره این غم

چنان بر تار و پودم مى‌زند نیش

چنانم مى‌گزد زنبور حسرت

که غافل گشته‌ام از بودن خویش

یزید، آزاد و زینب در اسارت

همى وارونه بینم بخت‌ها را

جفاى نى، لب و دندان خورشید

چه زهرآلود نوشى ناگوارا

گرفتار شغالى، بچه شیرى

به دام دیو و دد، فرزند قرآن

چه دردافزا بود در کام افعى

که هر دم مى‌مکد از شیره جان

تمام تار و پودم مى‌بلرزد

چو یاد آرم ز درد و رنج زینب

لهیب و شعله این درد کارى

بسوزد پیکرم در آتش تب

که بود آن زن که زینب بود نامش؟

زنى چون کوه و کوهى همچو پولاد

سپهدارى، رشیدى، استوارى

مقاوم در قبال ظلم و بیداد

زنى در پایدارى، مرد میدان

زنى نه، در صبورى، شیرمردى

زنى مردآفرین اندر شهامت

على‌وارى محمدگونه فردى

هنرمندى، ادیبى، کوه عزمى

سخن‌سازى، خطیبى، کاردانى

پرستار و زن شب‌زنده‌دارى

زعیم و رهنماى کاروانى

پرستار دل شب‌هاى تاریک

زنى در اوج اعلاى رشادت

کلامش آتشین، کوبنده، قاطع

على‌گونه خطیبى در فصاحت

به هنگام سخن بر قلب دشمن

کلامش برتر از هر تیغ و خنجر

زبانش بر قلوب آل سفیان

چو در بدر و اُحد شمشیر حیدر

زنى داراى حلم و صبر و ایمان

و هر چیزى که باشد افتخارى

ز هر گونه صفات خوب و عالى

درین زن بود، آرى، آرى آرى

دکتر مصطفی اولیایی

***