جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دختر شیر خدا (4)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

زینب آمد کربلا را عنبرافشان کرد و رفت

جنّت المأوى ز خون نوجوانان کرد و رفت

قهرمان کربلا آن دختر شیر خدا

دین احمد را در آن صحرا درخشان کرد و رفت

خطبه‌اى خواند او که لرزان شد دل ابن زیاد

بارگاه کوفه را یک شام ویران کرد و رفت

گفت من آن زینبم، جدّم رسول هاشمى است

شهرت زهرا و جدّش را نمایان کرد و رفت

در اسیرى با غم رعنا گُلان فاطمه

راه شام و کوفه را یک‌سر گلستان کرد و رفت

تا یزید آورد اسیران را میان بارگاه

در سخن یک بارگاهى را به لرزان کرد و رفت

شرح مى‌دادى یزید اینها اسیرند از فرنگ

زینب آگه خلق را زان سرّ پنهان کرد و رفت

هلهله در شهر افتاد و شد آشوبى به پا

شام را زان ماجرا شام غریبان کرد و رفت

سید قاسم نیّرى

***