زمان مطالعه: < 1 دقیقه
زینب آمد کربلا را عنبرافشان کرد و رفت
جنّت المأوى ز خون نوجوانان کرد و رفت
قهرمان کربلا آن دختر شیر خدا
دین احمد را در آن صحرا درخشان کرد و رفت
خطبهاى خواند او که لرزان شد دل ابن زیاد
بارگاه کوفه را یک شام ویران کرد و رفت
گفت من آن زینبم، جدّم رسول هاشمى است
شهرت زهرا و جدّش را نمایان کرد و رفت
در اسیرى با غم رعنا گُلان فاطمه
راه شام و کوفه را یکسر گلستان کرد و رفت
تا یزید آورد اسیران را میان بارگاه
در سخن یک بارگاهى را به لرزان کرد و رفت
شرح مىدادى یزید اینها اسیرند از فرنگ
زینب آگه خلق را زان سرّ پنهان کرد و رفت
هلهله در شهر افتاد و شد آشوبى به پا
شام را زان ماجرا شام غریبان کرد و رفت
سید قاسم نیّرى
***