حبّذا ماه جمادی آفتاب آوردهای
اختری تابان ز برج بوتراب آوردهای
یا که از بحر ولایت دُرّ ناب آوردهای
یا کتاب از دامن ام الکتاب آوردهای
زینت جد، زینت اُم، زینت اَب آمده
چشم ثاراللهیان روشن که زینت آمده
نور چشم حیدر و آیینه زهراست این
بیت عصمت را چراغ انجمنآراست این
بلکه پیغامآور فریاد عاشوراست این
روح ایثار و شجاعت زینب کبراست این
پاسدار خونِ سربازان قانون خداست
خواهر خون خدا، همسنگر خون خداست
همسر شیر خدا! الحق که شیر آوردهای
آفتاب مصطفی، ماه منیر آوردهای
بر تمام کشور دلها امیر آوردهای
طفل نوزادی، نه مام چرخ پیر آوردهای
تو سپهر عصمتی اینات فروزان کوکب است
زینب است این، زینب است این، زینب است این، زینب است
کیست این دختر نگهبان قیام کربلاست
بلکه پیغامآور کل پیام کربلاست
پیشتر از شیر مادر تشنهکام کربلاست
همدم و همخون و همگام امام کربلاست
از ولادت تشنه جام بلا بوده است و بس
خلقتش بهر قیام کربلا بوده است و بس
عقل کل از سوی حق بگذاشت نام زینبش
کرد یاد از خطبهها و بوسهها زد بر لبش
دید از صبح ولادت سخت در تاب و تبش
ای سلام ما بر این مولود و بر اُم و اَبش
میدرخشد نور ثارالله از سیمای او
جان ثاراللهیان قربان خاک پای او
کشتی دین غرق طوفان بود اگر زینب نبود
نارسا فریاد قرآن بود اگر زینب نبود
پیکر توحید بیجان بود اگر زینب نبود
حق، اسیر دست طغیان بود اگر زینب نبود
جوشش خون شهید کربلا مرهون اوست
کربلا مرهون او آزادگی ممنون اوست
ای همای سربلند قله ایثارها
ای شرف در هر قدم دور تو گشته بارها
ای ز نطقت ریخته بر جان دشمن نارها
ای چهل منزل تو را با خصم دین پیکارها
زینت اُمّ و ابی، الحق که زینب اسم توست
فاش میگویم روان پنج تن در جسم توست
فاطمه فخر دو عالم افتخارش کیست؟ تو
یوسف زهرا گل و باغ و بهارش کیست؟ تو
کربلا تا صبح محشر اعتبارش کیست؟ تو
شهر ایثار و شهامت شهریارش کیست؟ تو
ای سر فرزند زهرا سایبان محملات
سایبان محملت نه، ساربان محملات
نام تو بیچارگان را چارهسازی میکند
مِهر تو با قلب ثارالله بازی میکند
صبر تو آزادگان را پیشتازی میکند
بردباری زیر پایت سرفرازی میکند
آسمان و آفتاب و ماه مینازد به تو
بر سر نی رأس ثارالله مینازد به تو
تو محمد، تو علیِّ مرتضی را دختری
تو همانا بر روی دامان کوثر، کوثری
تو به آقای جوانان بهشتی، خواهری
تو به چشم مادرت زهرا، حسین دیگری
هر کلامت از هزاران انجمن دل میبرد
طلعت زهرائیات از پنج تن دل میبرد
نطق ثارالله را تفسیر کردن کار توست
زاده مرجانه را تکفیر کردن کار توست
با زبان، کار دو صد شمشیر کردن کار توست
در یم خون از خدا تقدیر کردن کار توست
این تویی که کشته خود را گرفتی روی دست
در همان دریای خون بر دشمنان دادی شکست
یار مظلومان عالم خصم هر ظالم تویی
در اسارت همچنان بر ملک دل حاکم تویی
در قیام زنده خون خدا قائم تویی
بیمعلم چون امامت خلق را عالم تویی
روشن از انوار علمت چشم عالم میشود
وصف مدحت میوههای نخل «میثم» میشود
غلامرضا سازگار
***