باز عالم پر ز غوغاى که شد
باز دلها مست و شیداى که شد
باز گوش اهل دل پر زمزمه
از طنینِ شور و آواى که شد
باز سر دارد هواى عاشقى
طالب روى دلآراى که شد
باز دیده سوى دامم مىکشد
پایبند چشم گیراى که شد
باز دل سرشار از شوق که شد
باز این ویرانه مأواى که شد
دل به شوق از یاد زینب آمده
تهنیت میلاد زینب آمده
آمد آن بانو که فخر هر زن است
هر دلى با ذکر نامش گلشن است
روح تاریک همه سر گشتگان
در شعاع نور عشقش روشن است
نام زینب لرزه بر دل افکند
غیر آن دل که ز سنگ و آهن است
گفت خیرالناس امر واجبى
احترام او به هر مرد و زن است
کیست زینب جلوه عشق خدا
عشق او سرمایه دین من است
هست سِرّى منجلى در روح او
جمع زهرا و على در روح او
هیچ گنجى با غمت همپایه نیست
غیر عشقت شیعه را سرمایه نیست
خواست دل آید به زیر سایهات
دید اما نور حق را سایه نیست
غیر تو که شیر زهرا خوردهاى
هیچ کس با فاطمه همپایه نیست
غیر نام دلربایت زینبا!
در کتاب عشق حیدر آیه نیست
غیر اشکى که نثارت مىکنم
عاشق بىمایهات را مایه نیست
عزت حیدر! مدد کن عاشقت
دختر کوثر! مدد کن عاشقت
اى درخشندهتر از الماسها
اى صفا بخش وجود یاسها
اى تجلى امامت در زنان
مایه ترس علىنشناسها
حوریان از درک تو عاجز همه
کى شناسندت یقین خناسها
لطف تو شد شامل هر شیعهاى
اى صفا بخشیده بر احساسها
خستهبال دام عشقِ زینبم
من پرستوىِ دمشق زینبم
اى خدا من دوستدار زینبم
خستهجانم جاننثار زینبم
سالها پرسه به کویش مىزنم
کوچهگرد و خاکسار زینبم
مىتپد در سینه دل با یاد او
دردمند و بیقرار زینبم
کاش بودم من کبوتر اى خدا
تا نمایى همجوار زینبم
در دم مرگم سوى شامم کشید
آن زمان در انتظار زینبم
کاش من قربان زینب مىشدم
خادم طفلان زینب مىشدم
سید محمد میرهاشمی
***