شیخ ابوبکر موصلی از رجال قرن هشتم هجری در کتابش «فتوح الرحمن» میگوید:
«زینب کبری دخت علی علیهماالسلام بعد از فاجعه و مصیبت برادرش در حومه دمشق از دنیا رفت و در روستایی از توابع دمشق به نام راویه به خاک سپرده شد که الآن آنجا را «شهر سّت» یا «قبر سّت» میگویند. در آغاز هر سال با گروهی از فقراء، او را زیارت میکردیم، ولی نزد قبر نمیرفتیم و روبهروی قبر نمیایستادیم، بلکه سرها را پایین و با چشمپوشی از کنار آن رد میشدیم، برای اینکه علماء، مقرر فرمودهاند:
انسان با مرده آن چنان رفتار کند که در زندگی با او رفتار میکرد و محترم میشمرد.
یکبار که من با نهایت خشوع و حضور قلب، زیارت میکردم، ناگهان یک بانوی باوقار و شکوهمند در برابرم تجسم و تجلی پیدا کرد که از عظمت و احترام نمیشد به سوی او نگاه کرد.
به من فرمود: «مژده میدهم به امت (اسلام) که جدّ من و ذریه و یاران او، این امت را دوست میدارند، مگر آنانکه از راه او جدا شوند.»
از سخنانش لرزه بر اندامم افتاد، آنگاه خواستم چیزی بگویم، دیدم میسر نیست، ولی پس از آن واقعه، باز هم به زیارتش مداومت دارم.» (1)
1) پژوهشی پیرامون بارگاه حضرت زینب، محمد حسنین سابقی، ترجمه عیسی سلیم پوراهری، ص 256.