زمان مطالعه: < 1 دقیقه
یکی از علما میگوید:
در سفرى که به شام رفتم، با ماشین شخصى با خانوادهام همسفر بودیم. حدود دویست کیلومتر که به شام مانده بود، عیبى در موتور ماشین پیدا شد که به هیچ وجه روشن نمىشد. در این بین، شخصی در بیابان با ماشین بنزش پیدا شد و با کمال محبت ماشین ما را بکسل کرد و به شهر شام آورد، ولى از این موضوع خیلى ناراحت بودم. به حضرت زینب سلاماللهعلیها عرض کردم! چرا ما با این وضع در سفر اول وارد شام شدیم؟! شب در عالم رؤیا خدمت حضرت زینب سلاماللهعلیها رسیدم، حضرت در جواب من فرمودند:
آیا نمىخواهى شباهتى به ما داشته باشى؟ مگر نمىدانى ما در سفر اولى که به شام آمدیم، اسیر بودیم و چه سختىها کشیدیم؟ تو هم چون از ما هستى باید در اولین سفرى که به شام وارد مىشوى اسیروار وارد شوى. (1)
1) چهره درخشان عقیله بنی هاشم زینب کبری، ص 284.