زمان مطالعه: < 1 دقیقه
یکى از علماى بزرگوار مىگوید:
متولى حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها فرمود:
دیدم یک روز یک هندى، جلوى صحن حضرت زینب دستش را دراز کرد و چیزى گفت، سپس یک سکه طلایى در دست او گذاشته شد، به سراغ او رفتم و گفتم:
این سکه را با پول من عوض مىکنى، مرد هندى با تعجب گفت: براى چه؟!
گفتم : براى تبرک، با تعجب پرسید: مگر شما از این سکهها نمىگیرید، من بیست سال است که هر روز یک سکه مىگیرم و در شهر شام زندگى مىکنم. (1)
1) 200 داستان از فضائل، مصائب و کرامات حضرت زینب سلاماللهعلیها، عباس عزیزی، ص 189.