زمان مطالعه: < 1 دقیقه
مردی از اهالی شام، در مجلس یزید، دختر امام حسین علیهالسلام را به عنوان کنیز از او خواست. زینب سلاماللهعلیها خشمگین شد و او را نفرین کرد و فرمود:
«اسْکُتْ یَا لُکَعَ الرِّجَالِ قَطَعَ اللَّهُ لِسَانَکَ وَ أَعْمَى عَیْنَیْکَ وَ أَیْبَسَ یَدَیْکَ وَ جَعَلَ النَّارَ مَثْوَاکَ! …؛ (1)
اى ناجوانمرد ساکت باش! خدا زبان تو را قطع و چشمان تو را کور و دستهاى تو را خشک کند و جاى تو را در جهنم قرار دهد! یقین بدان! فرزندان پیامبران مستخدم فرزندان زنازادگان نخواهند شد.»
راوی می گوید: به خدا قسم هنوز سخن آن بانو تمام نشده بود که خداى توانا نفرین او را در حق آن مرد شامى اجرا نمود.
1) بحار الأنوار، ج 45، ص 137.