جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه در مجلس یزید (1)

زمان مطالعه: 6 دقیقه

زینب دختر علی بن ابیطالب علیه‌السلام به پاخاست و گفت:

ستایش از آن خدایى است که پروردگار جهانیان است و درود بى‏پایان او بر پیامبر برگزیده او و خاندان گرانمایه و همگى فرزندانش باد!

خداى یکتا به راستى و درستى سخن گفت که فرمود:

سرانجام کسانى که به کارهاى زشت و ظالمانه دست یازیدند، به آنجا رسید که آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به باد تمسخر و ریشخند گرفتند؛ آرى، فرجام کار گناه‌کاران و پلیدان، انکار آیات انسان‌ساز حق و تمسخر مقرّرات عدالت‌آفرین و مقدّسات اوست!

هان اى یزید! اینک که با شقاوت و بیرحمى‏ات کرانه‏هاى زمین و افق‏هاى بلند آسمان‌ها را بر ما تنگ گرفته و راه‏ها را بر ما بسته‏اى و ما را شهر به شهر و کوچه به کوچه، بسان اسیران و بردگان مى‏گردانى، به راستى چنین مى‏پندارى که این رویداد سهمگین، در بارگاه خدا براى ما نشانه ذلّت و خوارى و براى تو علامت ارجمندى و نشان بزرگى و افتخار است؟!

آیا چنین مى‏پندارى که خدا ما را دوست نمى‏دارد و تو را عزیز مى‏دارد که این گونه بر خود مى‏بالى و باد بر بینى افکنده و به خود مى‏نازى و مست و مغرور مى‏تازى و یاوه‏ها مى‏سرایى؟

آرى، تو چنین مى‏پندارى که جهان و جهانیان در برابرت سر تعظیم فرود آورده و همه در کمند قدرت و قلمرو سیطره تو گرفتار آمده و همه رویدادها به میل تو روى داده و در راه است و فرمانروایى معنوى و قدرت و شکوهى که از آن ماست، براى تو هموار گشته و زیر چنبر فرمانت آمده است!

آرى، تو چنین مى‏پندارى، امّا سخت در اشتباهى! پس آهسته‏تر، اندکى آهسته‏تر تا به تو هشدار دهم که سخن آفریدگار تواناى هستى را از یاد نبرى! آیا فراموش کرده‏اى که خدا مى‏فرماید:

«و آن کسانى که کفر ورزیدند و راه بیداد در پیش گرفتند، گمان نبرند که اگر ما به آنان مهلت مى‏دهیم و بى‏درنگ کیفرشان نمى‏کنیم، به سود آنان است؛ هرگز! ما به آنان مهلت مى‏دهیم تا بر گناهانشان بیفزایند و برایشان عذابى رسواگر و خوارکننده خواهد بود.»

آن گاه زینب سلام‌الله‌علیها شجاعانه و به منظور انگیزش غفلت‏زدگان و آگاهى عصرها و نسل‏ها از حقیقت جنبش آزادیخواهانه و اصلاح‏طلبانه عاشورا فریاد برآورد که:

«هان اى زاده آزاد شدگان و پسر آنانى که جد گرانقدرم از سر مهر و کرامت از گناه و بیدادشان گذشت و آنان را در فتح مکّه بخشید و از بند اسارت رهایشان ساخت!

اى یزید! آیا این از عدالت و دادگرى نظام پلید و آزادى‏کُش اُموى است که تو تیره‌بخت، زنان و کنیزکان خود را در امنیت و آسایش، پشت پرده‏ها بنشانى و آن گاه دختران ارجمند و آزاده پیامبر خدا را در بند اسارت و بیداد، به این شهر و آن شهر بکشانى و در این کوى و آن برزن بگردانى؟

آیا این از عدل و داد است که بدین وسیله حریم امنیت و پرده کرامت آنان را کنار زنى و چهره‏هایشان را نمایان سازى، تا آشنا و بیگانه، مردم شهر و روستا، دور و نزدیک، ریشه‏دار و بى‏ریشه و تبار، بر آنان بنگرند و آنان در برابر دیدگان و تماشاگران باشند؟ آن هم در شرایطى که نه از مردان دلیر و آزادمنش این خاندان پرشکوه، کاروان‌سالارى بر ایشان مانده است و نه پشت و پناهى که از حقوق و آزادى آنان دفاع کند؟!

راستى چگونه مى‏توان به کسى امید بست که دهان و دندانش جگر پاکان و شایسته‏کرداران را جوید و بیرون ریخت و گوشت و پوستش از خون شهیدان راستین راه آزادى و آزادگى و اصلاح‏طلبى روییده است؟! و چگونه از کسى که دلش از کینه و عقده ما خاندان رسالت آکنده است، مى‏توان انتظار آن را داشت که به دشمنى ما شتاب نگیرد و در این راه، راه افراط و ددمنشى نپیماید؟!

آرى، چنین کسى با خشم و کینه و ددمنشى بر ما خواهد نگریست و در دشمنى با ما فروگذار نخواهد کرد و بى‏آنکه از گناه و بیداد بپرهیزد و دست‏یازیدن به این جنایت‏هاى هولناک را بزرگ و رسوایى برانگیز شمارد، بسان تو اى یزید! گستاخى مى‏کند و مى‏گوید:

اى کاش پدران و نیاکانم بودند و فریاد شادى سر مى‏دادند و مى‏گفتند:

هان اى یزید! بزن! بزن! که دستت فلج مباد!

و این در حالى است که با چوب بیداد بر دندان‌هاى سرور و سالار جوانان بهشت مى‏نوازى! بر همان لب و دندانى که بوسه‏گاه پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بود!

هان اى یزید! چرا به این جنایت‏ها دست نزنى؟! و چرا چنین یاوه‏ها نسرایى؟ تو که جنایات بى‏شمارى کردى! پوست از زخم دل چاک چاک ما برداشته و با ریختن خون پاک فرزندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، به نسل‌کشى پرداختى و آنان را ریشه‏کن کردى و در همان حال، هم نعره بر مى‏آورى و نیاکانت را صدا مى‏زنى و چنین مى‏پندارى که صدایت به گوش آنان مى‏رسد، امّا تو نیز به زودى به همان جایى که آنان رفتند، خواهى رفت و به زودى به همانان خواهى پیوست و آن گاه در آنجا خواهى گفت:

«اى کاش لال بودم و چنان نمى‏گفتم و ناتوان بودم و دست به این‏ جنایت‏ها نمى‏زدم.»

زینب سلام‌الله‌علیها آن گاه رو به بارگاه خدا آورد و نیایش‌گرانه گفت:

«بار خدایا! حقوق پایمال‏شده ما را از تجاوزکاران بازگیر! و از کسانى که در حقّ ما شقاوت و بیداد روا داشتند، داد ما را بستان و انتقام ما را بگیر و آتش خشم خود را بر کسانى که خون‏هاى مردان آزادی خواه و ظلم‌ناپذیر ما را ریختند و یاران و دفاع گران از حقوق و آزادى ما را به خاک و خون کشیدند فرود آور! هان اى یزید! به خداى سوگند که تو با این کارت، جز پوست پیکر خود را ندریدى! و جز گوشت پیکر خود را پاره نکردى! دیرى نمى‏پاید که با همین بار سنگین گناهى که به خاطر ریختن خون پاک خاندان پیامبر و شکستن حرمت حریم او در مورد خاندان و نزدیکانش بر دوش دارى، به آن حضرت وارد خواهى شد، آن گاه خداى دادگر همه خاندان پیامبر را گرد مى‏آورد و پراکندگى کار آنان را سامان مى‏بخشد و حقوق پایمال‏شده آنان را باز مى‏گیرد و دادشان را از بیدگران مى‏ستاند، چرا که قرآن مى‏فرماید:

«هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‏اند، مرده مپندار؛ بلکه آنان زندگانى هستند که در بارگاه پروردگارشان روزى داده مى‏شوند.»

و براى تو اى یزید! همین بسنده است که در دادگاه رستاخیز، خداى دادگر حاکم باشد و محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله، دشمن تو و فرشته گران‌قدر خدا جبرئیل، یار و پشتیبان ستم‌دیدگان باشد.

و به همین زودى آن کسى که تو را وسوسه کرد و به عنوان خلیفه و ولایت‌مدار مردم، بر گردن این جامعه سوار نمود در خواهد یافت که بیدادگران را بد دستاورد و بهره‏اى است و در خواهد یافت که کدامین شما در منطق و موقعیت بدتر و از نظر نیرو ناتوان‌تر است.»

حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در ادامه روشنگرى‏اش افزود:

«هان اى یزید! اگر چه رویدادهاى ناگوار و پیشامدهاى سهمگین روزگار مرا بر آن داشته است تا با چون تویى بى‏مقدار که از بد روزگار، روبرو گردم و سخن گویم، امّا من ارزش و بهاى تو را سخت ناچیز مى‏دانم و نکوهش‏ات را به خاطر جنایت‌ها و ددمنشى‏هایت بس بزرگ و تو را بسیار سرزنش مى‏کنم.

چه باید کرد که دیدگان اشک‌بار است و دل‌ها شعله‏ور و قلب‌ها سوزان! شگفتا! و راستى شگفتا که چهره‏هاى نجیب و عدالت‌خواه و اصلاح طلب حزب راستین خدا در پیکارى ناخواسته و نابرابر با حزب فریب‌کار و ستم‌پیشه شیطان که اعضاى اصلى آن شما اسیران آزاد شده دیروز هستید به خاک و خون کشیده مى‏شوند و خون پاک ما از چنگها و سرپنجه‏هاى شما مى‏چکد و پاره پاره گوشت‌هاى بدنمان از دهان شما مى‏افتد و این پیکرهاى پاک و پاکیزه حق‌طلبان و آزادی‌خواهان است که خوراک گرگ‌هاى درنده شما و در زیر پنجه و در چنگال بچه کفتارها به خاک افتاده است!

راستى شگفتا از بازى زمانه! شگفتا! هان اى یزید! آگاه باش که اگر امروز مست قدرت و امکانات باد آورده‏اى و ما را براى خود غنیمتى مى‏پندارى، به همین زودى درخواهى یافت که اسارت ما نه‏ براى تو سودبخش که مایه زیان و بى‏آبرویى بیشتر است و آن زمانی است که هر چه را از پیش فرستاده‏اى، همان را خواهى یافت و پروردگارت هرگز بر بندگان ستم روا نمى‏دارد و به همین جهت من از ظلم و بیداد تو به بارگاه او شکایت مى‏برم و به او توکل و اعتماد مى‏کنم.»

زینب کبری سلام‌الله‌علیها بار دیگر دلیرانه بر سر دژخیم سیاه روى اموى و مذهب‌سالارى هراس‌انگیز و خشونت‏بار او فریاد بر آورد که:

«و تو نیز اى یزید! هر فریب و نیرنگى دارى بر ضد ما به کار گیر و هر اقدام و تلاشى که می‌توانى دریغ مدار و به آن دست بزن، امّا سوگند به خداى پیروزمند که نه، خواهى توانست نام بلند و پرشکوه دودمان ما را از میان بردارى و نه نور روشن‌گر وحى و فرهنگ خداپسندانه و انسان‌دوستانه ما را خاموش سازى؛ نه، خواهى توانست به جلال و شکوه دست یابى و نه موفق خواهى شد تا لکه ننگ و عار این ستم و بیدادى را که به آن دست یازیدى از دامان و پیشانى خود و نظام پوشالى‏ات بشویى و از پرونده زندگى رسوایت بزدایى! آگاه باش که رأى و دیدگاه تو سخت سست و بى‏اعتبار است و روزگار میدان‌دارى و فرصت تاخت و تازت بسیار اندک و دار و دسته کفتارمنش‏ات رو به پریشانى و پراکندگى است.

آرى دور نیست روزى که هاتف ندا سر دهد که:

هان اى مردم! به هوش باشید که لعنت و نفرین خدا بر گروه تاریک‌اندیشان و بیدادگران است.

خداى بى‏همتا را ستایش مى‏کنم که آغاز کار ما را به نیک‏بختى و آمرزش و فرجام کارمان را به شهادت پرافتخار و مهر و رحمت بى‏کران خویش رقم زد و از بارگاه او مى‏خواهم که پاداش شهیدان پاک‌باخته و عدالت‌خواه ما را کامل کند و بر اجر و مزدشان بیفزاید و ما را بازماندگان شایسته و حق‏شناس آنان سازد که او پرمهرترین مهربانان است و ذات بى‏همتاى او ما را بسنده است و نیکو حمایت‌گر و کارسازى است.»

یزید که از آغاز تا پایان خطبه آتشین و ستم ستیز و الهام بخش و اندیشاننده و روشن‌گرانه بانوى بانوان، در بهت و حیرت و خشم فرو رفته بود، با پایان گرفتن نورافشانى زینب، سر بلند کرد و چون پاسخى بر آن منطق آسمانى و دندان شکن و آن نداى جاودانه عدالت‌خواهى و آزادمنشى نداشت، با این شعر به یاوه‏سرایى پرداخت که:

«یَا صَیْحَةً تُحْمَدُ مِنْ صَوَائِحِ

مَا أَهْوَنَ الْمَوْتَ عَلَى النَّوَائِحِ؛ (1)

شیون و فریاد از زنان داغ‌دیده پسندیده است و براى زنان سوگ‌وار و نوحه‏سرا مرگ چقدر آسان است!» (2)


1) لهوف، ترجمه: فهرى، ص 186.

2) منتهی الامال، ج1، ص792-798.