امام سجاد علیهالسلام، فرزند رسول خدا و امام مسلمین است و باید تمجید و تکریم شود. ولى عمربن سعد هنگام حرکت اسیران کربلا به کوفه نه تنها ایشان را احترام نکرد، بلکه براى توهین و آزار، او را به شترى نحیف و لاغر سوار کرد. امام سجاد علیهالسلام از شدّت ضعف توان نشستن را نداشت، این موضوع را به عمر بن سعد اطلاع دادند. وى گفت:
«پاهایش را زیر شکم ببندید و سپس کاروان را حرکت دهید.» (1)
در روایات آمده:
روز یازدهم محرم وقتى که خواستند اسیران اهلبیت علیهمالسلام را از کربلا به کوفه ببرند، آنان را از میان کشتهها و شهداء عبور دادند. اسیران آل محمد علیهمالسلام خودشان را از روى مرکبها پایین انداختند و بدنهاى عزیزان خود را در آغوش گرفتند. در میان آنان مردى جز امام زین العابدین علیهالسلام به چشم نمىخورد، وقتى آن حضرت بدن مطهر پدر غریبش و عموى نازنینش را مشاهده کرد، نتوانست خود را روى بدن عزیزانش بیندازد، چرا که دست و پاهاى حضرت را بسته بودند، لذا چنان اندوهگین شد، که گفتند نزدیک است، قالب تهی کند، در چنین وضعى حضرت زینب سلاماللهعلیها متوجه حال سیدالساجدین علیهالسلام شد و نزد حضرت آمد و برایش حدیثى را یاد آورى نمود.
چنانکه امام چهارم علیهالسلام فرمود:
زمانى که در کربلا آن مصیبت به ما وارد گشت و پدرم و تمام فرزندان و برادران و جمیع خاندانش که با او بودند کشته شدند و حرم و زنان آن حضرت را بر روى شتران بىجهاز نشانده و ما را به کوفه برگرداندند، هنگام عبور از قتلگاه، وقتی پیکر چاک چاک و غرقه در خون برادر و عموها و پدر خود را دیدم که چگونه بیسر افتاده و زیر سُمّ اسبان پایمال شدهاند، بسیار منقلب شدم و بغض گلویم را گرفت به حدّی که نزدیک بود جان خود را از دست بدهم، امّا وقتی عمّهام زینب متوجّه حال من شد، فرمود:
«مَا لِی أَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ یَا بَقِیَّةَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إِخْوَتِی فَقُلْتُ وَ کَیْفَ لَا أَجْزَعُ وَ لَا أَهْلَعُ وَ قَدْ أَرَى سَیِّدِی وَ إِخْوَتِی وَ عُمُومَتِی وَ وُلْدَ عَمِّی وَ أَهْلِی مُصْرَعِینَ بِدِمَائِهِمْ مُرَمَّلِینَ بِالْعَرَاءِ مُسَلَّبِینَ لَا یُکَفَّنُونَ وَ لَا یُوَارَوْنَ وَ لَا یُعَرِّجُ عَلَیْهِمْ أَحَد؛؟ (2)
ای یادگار جد و پدر و برادرانم! چرا با جان خود بازی میکنی و میخواهی جان خود را از دست بدهی؟
گفتم:
چگونه با جان خود بازی نکنم، در حالی که مشاهده میکنم، مولایم، برادرانم، عموهایم، پسرعموهایم، و همه اعضای خانوادهام! در این بیابان به خاک و خون آغشتهاند و بدنهای آنها برهنه و عریان روی زمین افتاده است و کسی آنها را کفن نمیکند و به فکر دفن آنها نیست.»
در این حال عمهام زینب سلاماللهعلیها گفت:
«از آن چه میبینی، نگران مباش و جزع مکن، به خدا قسم که این عهدی بود، از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با جدّ و پدرت و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله همه این مصائب را شرح داده، لذا خداوند از عدهای از این امت که سرکشان و فتنهگران زمین آنها را نمیشناسند، اما فرشتگان آسمانها آنها را میشناسند پیمانی گرفته، که کمک می کنند تا این پیکرهای خونآلود دفن شود و در این سرزمین برای قبر پدرت حسین علیهالسلام علامتی نصب کنند که هر اندازه دشمنان و سردمداران کفر در محو این آثار بکوشند، شناختهتر و گرانقدرتر خواهند شد.» (3)
1) معالى السبطین، حائری مازندرانی، ج 2، ص 92.
2) بحار الأنوار، ج 28، ص 57.
3) منتهی الامال، ج 1، ص742.