جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ورود به کربلا (4)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

در تاریخ ورود امام حسین علیه‌السلام به کربلا اختلاف است ولی صحیح‌ترین قول این است که حرکت از مکه تا کربلا، 24 روز طول کشید، یعنی از هشتم ذی حجة سال 60 تا دوم محرم سال 61 هجری.

هنگامی که پیشوای آزادی در آن سرزمین فرود آمد، امام علیه‌السلام پرسید که این زمین چه نام دارد؟ عرض کردند، کربلا مى‌نامندش، چون حضرت نام کربلا شنید، فرمود:

«اَللّهُمَ اِنّى اَعُوذُبِکَ مِنَ الْکَربِ وَ الْبَلاء؛ (1)

بار خدایا، از اندوه و بلا به تو پناه می‌برم.»

سپس فرمود:

«هَذَا مَوْضِعُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِی جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله؛ (2)

این جا موضع کَربْ و بَلا و محل محنت و عنا است، فرود آیید که اینجا منزل و محل خِیام ما و همچنین محل ریختن خون ماست، همانطور که جدم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به من خبر داد.»

آن حضرت پس از ورود در آنجا، بخشی از زمین‌های شهادت‌گاه خویش را به شصت هزار درهم خرید و با فروشندگان شرط کرد که زائران کوی او را به سوی آرامگاهش راه نمایند و با آنان سه روز به سان میهمان رفتار کنند. (3)

پس از بر پا شدن خیمه‌ها و سکونت در کربلا، حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هراسان به حضور برادرش امام حسین علیه‌السلام آمد و عرض کرد:

«برادرم ! بیا از این مکان برویم از لحظه‌اى که وارد این سرزمین شده‌ایم و نام کربلا را شنیده‌ام، گویی غم‌هاى عالم روى سینه‌ام جمع شده است…!»

امام حسین علیه‌السلام فرمود:

«خواهر جانم، هنگام رفتن به جبهه صفین با پدرم در همین جا فرود آمدیم، پدرم سرش را روى دامن برادرم حسن علیه‌السلام نهاد و ساعتى خوابید، زمانی که بیدار شد، شروع به گریه کرد، برادرم حسن علیه‌السلام از او پرسید:

پدر جان! چرا گریه مى‌کنى؟»

پدرم فرمود:

«کانى رَأَیْتُ فى منامى أَنَّ هَذَا الوادى بَحْرٍ مِنَ الدَّمِ وَ الْحُسَیْنَ قَدْ غَرِقَ فِیهِ وَ هُوَ یَسْتَغِیثُ فَلَا یُغَاث؛ (4)

گویا در عالم خواب دیدم، این بیابان دریایى از خون است و حسین علیه‌السلام در آن غرق شده و هر چه یار و یاور مى‌طلبد، کسى او را یارى نمى‌کند.»

آن گاه پدرم به من رو کرد و فرمود:

» یَا اباعبدالله کیف تکون إذَا وَقَعَتْ هَهُنَا الواقعه؛ (5)

اى ابا عبدالله! هر گاه چنین حادثه‌اى براى تو رخ داد، چه مى‌کنى؟»

در پاسخ گفتم:

«أَصْبِرُ وَ لَابد لى مِنْ اصْبِر؛ (6)

صبر مى‌کنم که جز صبر و استقامت چاره‌اى نیست.»

دل زینب سلام‌الله‌علیها با شنیدن این سخن، آن چنان سوخت که سیلاب اشک از دیدگانش سرازیر شد.


1) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏2، ص573.

2) لهوف، ابن طاووس، ترجمه: فهرى، ص 81.

3) معالی السبطین، حائری مازندرانی، ج 1، ص 284.

4) ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتی، ج 3، ص78.

5) معالی السبطین، حائری مازندرانی، ج 1، ص286.

6) معالی السبطین، حائری مازندرانی، ج 1،ص286.