پس از آنکه مردم کوفه نامههای بسیاری به امام حسین علیهالسلام نوشتند و از ایشان دعوت کردند، حضرت امام حسین علیهالسلام، مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا از صداقت آنها باخبر شود. مسلم، نیمه ماه رمضان سال 60 هـ.ق از مکه حرکت کرد و روز پنجم شوال به کوفه رسید. (1)
هنگامی که او وارد کوفه شد، مردم مطلع گردیدند و مخفیانه با او ارتباط برقرار نمودند. هر روز بر شمار بیعتکنندگان افزوده میشد تا آنجا که در مدت چند روز، تعداد آنها بالغ بر چندین هزار نفر گردید. (2)
پس از آن، تبلیغ مخفیانه خود به خود آشکار شد و مسلم که زمینه را برای حضور امام آماده دید، برای امام نوشت که به کوفه بیاید. از آنجایی که کوفه از شهرهای مهم آن زمان بود و برای نظام حکومتی، اهمیت فراوانی داشت، وقتی خبر ورود و تبلیغ مسلم بن عقیل منتشر شد و به گوش یزید رسید، چارهای اندیشید تا شعلههای قیام مردم کوفه را خاموش نماید. از این رو، فردی بیرحم و جنایتکار چون عبیداللّه بن زیاد را برای این کار شایسته دید و او را به فرمانداری کوفه گمارد. مأموریت ابن زیاد این بود که در کوفه، مسلم را دستگیر، محبوس و یا تبعید کند، یا به قتل برساند.
پس از ورود ابن زیاد، کوفه دگرگون شد، او، رؤسای قبایل و محلهها را طلبید و ایشان را تهدید کرد، نام مخالفان یزید را به او گزارش دهند و گرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت، او با این خشونتها بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت، مردم نیز از گِرد مسلم پراکنده شدند، بعد از ماجرای بیعت مردم و بیعتشکنی ایشان، عبیدالله او را با نیرنگ دستگیر کرد و در روز نهم ذی الحجة بالای بام دارالاماره گردنش را زد و دستور داد، او را در کناسه دار زنند. (3)
کاروان امام حسین علیهالسلام هنوز بیش از دو سه منزل طی نکرده بود، که در نزدیکی ثعلبیه با دو نفر از اعراب «بنی اسد» برخورد نمود و از آنان در مورد اوضاع کوفه پرسید، آنان نیز خبر کشته شدن مسلم بن عقیل را به اطلاع حضرت رساندند. (4)
در این هنگام سکوت محزون و وحشتناکی یاران حسین علیهالسلام را فراگرفت، همگی سر به زیر افکندند. سپس فریاد ناله زینب سلاماللهعلیها و دیگر بانوان بلند شد. آنها اطراف دختر سیزده ساله مسلم را گرفتند و در آن بیابان، به نوحهگری پرداختند تا حسین علیهالسلام آنها را دلداری داد و آرام کرد. (5)
آنگاه بار دیگر به راه خویش ادامه دادند، این رخدادها زمینه را برای نهضتی خونین فراهم میکرد و حسین علیهالسلام را قدم به قدم به روز حادثه نزدیک مینمود. لذا سیدالشهداء علیهالسلام همواره از کشته شدن و شهادت دم میزد و سخن از مرگ به میان میآورد و پایان حرکت خویش را شهادت میدانست و هیچ چیز نیز در تصمیم او تأثیر نداشت.
1) منتهی الامال، ج 1، ص 573.
2) جلاءالعیون، باب پنجم، ص 612.
3) منتهی الامال، ج 1، ص 590.
4) منتهی الامال، ج 1، ص 608.
5) ریاحین الشریعه، ذبیحالله محلاتی، ج 3، ص77.