یک روز صبح در مکه این خبر منتشر گردید، که حسین علیهالسلام به زودی با اهل بیت خود به قصد عراق از مکه خارج میگردد. بنیهاشم از این مسافرت که آینده مجهولی داشت، نسبت به اهلبیت اظهار نگرانی و دلسوزی کردند، حرکت امام برای همه کس حیرتانگیز و شگفتآور بود، حتی تعجب خویشاوندان نزدیک او را برانگیخت، لذا عدهای دست به دامان حسین علیهالسلام شدند که از مکه بیرون نرود و یا اگر تصمیم به خروج گرفته، اهل بیت خود را در مکه سکنی دهد، زیرا معلوم نیست که چه پیشآمدی رخ میدهد.
آخرین خواهشها جهت منصرف نمودن حسین علیهالسلام از مسافرت به عمل آمد و این بار خواهش کننده عبدالله بن جعفر همسر بانو زینب سلاماللهعلیها بود. در صورتی که خود زینب سلاماللهعلیها هم مهیا شده بود که با برادرش سفر کند، بدون در نظر گرفتن فرجام کار.
عبدالله توانست بر والی مدینه تأثیر گذارد، که به امام علیهالسلام نامه بنویسد و به او اطمینان دهد که در مدینه ایمن است. اما امام حسین علیهالسلام آهنگ عراق کرده بود و دیگر تلاش برادران و خویشاوندان و بزرگان بنیهاشم برای انصراف او از سفر به فرجام نرسید.
عبدالله بن جعفر به خوبی از حقانیت کار حسین علیهالسلام آگاه بود و در امامت او تردیدی نداشت. او نیک میدانست که دعوت حسین علیهالسلام از زینب سلاماللهعلیها در همراهی این کاروان به نفع نهضت علوی بوده و حسین علیهالسلام پیشوا و امام است و مخالفت با او نیز روا نیست. بنابراین هنگامی که او تلاش خود را بیثمر یافت، به دو فرزند جوانش عون و محمد دستور داد، تا پیشوای اسلام را همراهی کنند و در صورت لزوم در راه آرمان بلند آن حضرت از هیچ تلاش و جهادی فروگذار نکنند. (1)
چهره نامدار دیگری که با شنیدن گزارش حرکت امام حسین علیهالسلام از مکه، خود را به کاروان او رساند، «محمد حنفیه» بود. او خود را با عجله به امام رساند و عرضه داشت:
«برادرم تو میدانی که مردم کوفه با پدر و برادرت حیله کردند، میترسم با تو هم مانند آنان رفتار کنند در مکه بمان تا جانت در امان باشد، ولی اگر عازم سفر هستی به سوی یمن برو تا کسی به تو دسترسی نداشته باشد.»
حسین علیهالسلام فرمود: «درباره گفتار تو فکر میکنم.»
محمد حنفیه تصور میکرد، ممکن است سخنان وی در تصمیم برادرش اثر بگذارد و او را از حرکت باز دارد پس به سرای خویش برگشت. اما در پایان همان شب آگاه شد که، حسین علیهالسلام با کاروان خویش عازم حرکت به سوی عراق است، مجدداً خود را به او رسانید. (2)
این حرکت زمانی ترتیب داده شد، که امام حسین علیهالسلام آگاهی یافت، استبداد خشونت کیش اموی گروهی از تروریستها و دژخیمان خود را در قالب یک تیم عملیاتی سی نفره، در لباس احرام و عبادت، به مراسم حج گسیل داشت و به آنان فرمان داد تا آن حضرت را در هر جا یافتند، اگر چه چنگ بر پرده کعبه داشته باشد، ترور کنند.
وقتی امام حسین علیهالسلام از قصد دشمن آگاه شد، برای حفظ حرمت خانه خدا و رهایی از مرگ و در اعتراض به کسانی که عمل او را غیرمترقبه تلقی کردند، فرمود:
«اکنون شمشیرهایی را در زیر عباها پنهان میبینم که برای ریختن خون من به زهرآلوده شدند.»
روز ترویه یعنى هشتم ذى الحجّه، عمرو بن سعید بن العاص با جماعت بسیارى به بهانه حجّ به مکّه وارد شد، او از جانب یزید مأمور بود، یا آن حضرت را نزد یزید ببرد و یا به قتل برساند. حضرت نیز چون از ورود او مطلّع شد، نیت تمتع را به عُمره تغییر داد و طواف خانه و سعى صفا و مروه به جا آورد و در همان روز راهی عراق گردید. (3)
کاروان امام علیرغم مخالفت دوستداران اهل بیت، در شبی تیره و تار از مکه جدا شد و در راهی که به کوفه منتهی میگردید، قرار گرفت. درست در همان زمانی که مکه و پیرامون آن از زائران کعبه موج میزد، امام حسین علیهالسلام با زنان، فرزندان، نزدیکان و یاران خود از آن شهر و دیار دست به هجرتی تکان دهنده و روشنگر زد! آنها به سمت مقصود و مأموریت خدایی خود در میان بُهت و حیرت مردم و زائران مکه حرکت کردند. حرکت به عراق بنا به دعوت مردم پیمانشکن کوفه بود. دعوتی که باعث شد، امام حسین قریب یک ماه زودتر، عموزادهاش مسلم بن عقیل را آنجا فرستد.
1) جلاءالعیون، باب پنجم، ص 629.
2) جلاءالعیون، باب پنجم، ص 626.
3) منتهی الامال، ج 1، ص 599.