حاکم مدینه عصر روز بعد از ملاقات امام علیهالسلام، مأموران خود را به خانه حضرت فرستاد تا جواب حضرت را دریافت کنند. امام علیهالسلام آن شب را هم مهلت خواست که با موافقت ولید همراه بود. (1)
امام دید دیگر مدینه ناامن شده، چون نه یزید و یزیدیان دست از سرش بر میداشتند و نه او با چنین شخصی بیعت میکرد. از این رو حضرت تصمیم به ترک مدینه گرفت، اهل بیتش را نیز از قصد مسافرت مخفیانه خویش آگاه کرد.
زمانی که امام تصمیم به ترک مدینه گرفت، محمد حنفیه به گفتوگو با امام علیهالسلام پرداخت. او گفت:
«ای برادر، تو عزیزترین و محبوبترین مردم در نزد من هستی و گمان نمیکنم که کسی به نصیحت من از تو سزاوارتر باشد، تا میتوانی خود و اهل بیتت را از شهرها و از دسترسی یزید بن معاویه دور نگاه دار، سپس قاصدهایى به اطراف بفرست و مردم را به طرف خود دعوت کن، اگر با تو بیعت کردند، سپاس خداوند گویم، ولی اگر با فرد دیگری بیعت کردند، از جوانمردی و فضیلت تو کم نمیشود.
چرا که من میترسم به یکی از بلاد و نزد مردمی بروی که در مورد تو اختلاف و با هم جنگ کنند و هدف نخستین نیزهها شوی و خون فردی را که پدر و مادرش از همه اشخاص برترند، بیهوده بریزند.»
امام فرمود: «ای برادر! پس در کجا توقف نمایم.»
گفت: «به مکه برو، اگر آنجا را محل مطمئنى یافتى همان جا بمان وگرنه به طرف یمن برو که مردم یمن یاران جدت، پدرت و برادرت بودند. یمن مردمى رئوف و رقیقالقلب دارد و شهرهایى وسیع و گسترده دارد، اگر در آنجا هم ایمن نبودى به کوهها و بیابانها برو تا ببینیم کار این قوم به کجا مىرسد خدا بین ما و این قوم قضاوت کند.» (2)
امام فرمود: «به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناه و پناهگاهى هم نیابم، با یزید بن معاویه بیعت نمىکنم، محمد با شنیدن این سخن گریست و امام نیز گریه کرد.»
سپس فرمود:
«اى برادر! خدا پاداش نیکت دهد، راه درستى نشان دادى من نیز با برادران و برادرزادگان و شیعیان خود عازم مکه هستم، تو اگر میخواهی در مدینه بمان و مرا از اخبار مدینه باخبر ساز.» (3)
سپس حضرت حسین علیهالسلام دوات و قلم طلبید، وصیتنامه نوشت و آن را مهر کرد و به برادرش سپرد و همان شب عازم مکه شد. بنا به روایت شیخ مفید، حضرت هنگام خروج از مدینه این آیه را تلاوت نمود:
«فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمین؛ (4)
موسى از شهر خارج شد در حالى که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهاى، عرض کرد:
پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایى بخش.»
که این آیه در بیان قصّه بیرون رفتن حضرت موسى از ترس فرعون به سوى شهر مَدْیَن است.
اهلبیت به آن حضرت گفتند مناسب است که از بیراهه بروید، تا کسى شما را پیدا نکند، حضرت امام حسین علیهالسلام نیز فرمود:
«من از راه راست خارج نمیشوم تا حق تعالى، میان من و ایشان حکم کند.» (5)
امام حسین علیهالسلام تصمیم گرفت در روزهای پایانی ماه رجب از مدینه به سوی مکه هجرت نماید، بنابراین کنار قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله رفت و در آن شب ضمن مناجاتهایی که با خداوند متعال داشت، چنین فرمود:
«پروردگارا! این قبر پیامبر تو است و من فرزند دختر پیامبر تو هستم و برای من وضعیتی پیش آمد که تو خود میدانی.
پروردگارا! تو میدانی من امر به معروف را دوست دارم و از منکر بیزارم و از تو مسألت دارم و تو را به حق این قبر و کسی که در آن جای گرفته، سوگند میدهم که راهی به من بنمایی که در آن رضای تو و رضای پیامبر تو است.» (6)
در اینجا امام حسین علیهالسلام کنار مرقد مطهر پیامبر صلیاللهعلیهوآله ضمن این که از خدا راهنمایی و هدایت طلبید، هدف اصلی خویش را امر به معروف و نهی از منکر بیان فرمود و هیچ منکری را بدتر از یزید ندانست، او که سرچشمه همه مفاسد بود و قصد داشت با کشتن یا بیعت گرفتن از سیدالشهداء، هستی اسلام و قرآن را به سقوط حتمی بکشاند. به همین دلیل حجت حق در زمین و چراغ هدایت مردم، از این اوضاع خطرناک، سخت ناراحت گشت و برای نجات اسلام و امت اسلامی از خدا طلب مساعدت و یاری نمود.
حسین علیهالسلام حرکت کرد و برای پیام رسانی و تداوم نهضت، زنان را هم به همراه برد، البته ما مردان بسیاری را میشناسیم که در مبارزه و تلاش درخشیدند و حتی به مقام همرزمی و همسنگری مردان بزرگ درآمدند، ولی در عالم زنان از این نمونهها اندکاند و تنها زینب سلاماللهعلیها است که میتواند همرزم و همگام مردان باشد. نه تنها با مردان و رجال نامی، بلکه در سطحی فراتر است چرا که او با حسین معصوم، سیدالشهدا علیهالسلام همراه و همرزم بود.
1) جلاء العیون، باب پنجم، ص 595.
2) منتهی الامال، ج 1، ص 557.
3) جلاء العیون، باب پنجم، ص 589.
4) سوره قصص، آیه 21.
5) منتهی الامال، ج 1، ص 554-559.
6) جلاء العیون، باب پنجم، ص 596.