آن گاه بانوی اسلام این شقاوتها و جنایتها را از یزید تعجبانگیز نمیبیند، بلکه طبیعی ارزیابی میکند، چرا که:
«از کوزه همان برون تراود که در اوست.»
«وَ لَا غَرْوَ مِنْکَ وَ لَا عَجَبَ مِنْ فِعْلِک؛
آری، نه این شقاوت و بیداد از تو تعجبانگیز است و نه این عملکرد ظالمانه!»
از فردی چون یزید با آن حسب و نسب و عامل وراثت ننگین و میخوارگی و حرامخوارگی همیشه و زشتکرداری و ناپاکدامنی و زندگی و رشد در دامان افراد آلودهدامان و خودسر، هر کدام عاملی است که او را به این راه سوق داده و هر کدام نقش ویرانگری در طغیانگری و فرومایگی یزید بر جای نهاده است.
«وَ أَنَّى تُرْتَجَى مُرَاقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَکْبَادَ الشُّهَدَاءِ وَ نَبَتَ لَحْمُهُ بِدِمَاءِ السُّعَدَاء؛
چگونه و چه زمانی امید ترس از خدا، از فرزند و پرورده مادر خودسری میتوان داشت که دهان و دندانش، جگر شهیدان شایستهکردار را جویده و بیرون ریخته است؟»
این جمله اشاره به رویدادی است که در پیکار «اُحد» روی داد. در آنجا «حمزه» که سالار شهیدان و عموی پیامبر بود، به شهادت رسید و «هند» مادربزرگ یزید به سرعت خود را به پیکر غرق در خون او رساند و با دریدن شکم او، جگرش را درآورد و تکهای از آن را بر دهان خویش نهاد و بر اثر کینه جوشان و برافروختهاش کوشید تا آن را بخورد، اما خدا نخواست تا پارهای از کبد آن قهرمان راه خدا در شکم آن زن فرومایه درآید، به همین جهت بسان سنگی سخت گردید و دندانهای او در آن اثری ننهاد! به ناگزیر آن را گاز گرفت و به دور افکند و پس از آن به لقب «هند جگرخواره» مشهور گردید! و یزید نواده چنین زن ددمنش و فرومایهای است، بنابراین کینهتوزی یزید نسبت به دین و دست یازیدن به جنایتهایی دهشتناک از او رویدادی تازه نیست!
«وَ نَصَبَ الْحَرْبَ لِسَیِّدِ الْأَنْبِیَاء»
ابوسفیان همان کسی است که سپاهیان مکه و پیرامون آن را گرد آورد و آراست و زمانی که پیامبر به مدینه هجرت نمود، آنان را برای پیکار با آن حضرت و کشتن مسلمانان به حرکت درآورد.
«وَ جَمَعَ الْأَحْزَاب»
او همان کسی است که عشیرهها و قبیلههای بسیاری از شرکگرایان و یهود و نصارا و دیگر زورمداران را زیر یک پرچم گرد آورد و با یک بسیج عمومی از احزاب و گروه های مختلف، لشکر به سان سیل به سوی مدینه سرازیر نمود تا بدین وسیله کار پیامبر و پیروان اسلام و قرآن را یکسره سازد. این رویداد در تاریخ به عنوان پیکار احزاب و یا خندق شهرت یافته است.
» وَ شَهَرَ الْحِرَابَ وَ هَزَّ السُّیُوفَ فِی وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)!»
واژه «الحراب» جمع «حربة» به سلاح کوچکی از آهن گفته میشود که سر آن تیز است و در جنگ به کار میرود.
«وَ هَزَّ السُّیُوف» کنایه از بیرون آمدن برای جنگ و چارهاندیشی و صدور فرمانهای لازم برای ساماندهی سپاه بیداد برای غارت و جنایت و یورش و کشتار است و چون در تمام این پیکارهای تجاوزکارانه ابوسفیان نقش محوری داشت واژه «السیوف» به صورت جمع آمده و منظور این است که:
او نه تنها شمشیر خودش را به زیان اسلام و پیامبر به حرکت درآورد، بلکه همه شمشیرها و نیزههای سپاه استبداد و تعصب، به تحریک و ساماندهی و آتشافروزی او به حرکت آمد.
«أَشَدِّ الْعَرَبِ جُحُوداً وَ أَنْکَرِهِمْ لَهُ رَسُولًا وَ أَظْهَرِهِمْ لَهُ عُدْوَاناً وَ أَعْتَاهُمْ عَلَى الرَّبِّ کُفْراً وَ طُغْیَانا»
روشن است که عرب در مکه و دیگر سرزمینهای عربی در پرستش بتها و انکار خدای یکتا، نه یکدست که متفاوت بود. برخی صددرصد شرکگرا و انکارگر ذات بیهمتای خدا بودند و برخی هفتاد درصد. برخی با آگاهی بر درستی منطق توحیدگرایی و یکتاپرستی باز هم بر کفرگرایی خود پای میفشردند و برخی در ادامه شرک و کفرایی به تردید و تزلزل افتاده بودند.
برخی نقشهها و توطئههای خود به زیان پیامبر و دعوت رهاییبخش و عادلانه او را به صورت پنهانی میکشیدند و میچیدند و برخی به صورت آشکار و عریان به جنگ آن حضرت و راه و رسم مترقی او به میدان میآمدند.
برخی از آنان خدای یکتا را انکار میکردند، اما در سر دو راهی پیکار با پیامبر یا یاری سپاه شرک و کفر و بیداد به زیان پیامبر، راه بی طرفی را پیش گرفته و کاری به زیان اسلام و مسلمانان انجام نمیدادند؛ اما در میان همه این جریانها و گروههای کفرگرا و حقناپذیر این ابوسفیان بود که رکورد انکار خدا و وحی و پیامبری و بیدادگری و شرارت را شکسته و به جنایتهای عجیب و غریبی دست یازید.
اینها همه خصلتهای ابوسفیان بود که نوادهاش یزید همه را به ارث برده و با نیای خویش در این خصلتها و کینهها و فرومایگیها شریک بود و تنها شرایط زمان و مکان و چهرههای مقابل تفاوت داشت.
ابوسفیان در برابر پیامبر ایستاد و با آن حضرت پیکار کرد و کینه عمیق خویش را آشکار نمود و پس از او پسرش معاویه در برابر امیرمؤمنان علی علیهالسلام ایستاد و با همه توان و امکانات در میدانها و عرصههای گوناگون تبلیغاتی و روانی و نظامی و … ایستاد و جنایتها کرد.
اسناد تاریخی نشانگر آن است که معاویه در حالی مُرد که بتپرست بود و بت مورد علاقه و پرستش او بر روی سینهاش قرار داشت! راستی این گزارش تاریخی چه مفاهیم و راهگشاییهایی در مورد اندیشه و باور و منش و روش او دارد؟ انسان آزادمنش را اشارهای بسنده است تا حقیقت را دریابد و نیز در اسناد تاریخی آمده است که: معاویه بر دین و آیینی جز اسلام مرد. (1)
پس از او یزید آمد و بر قدرت انحصاری و استبدادی تکیه زد و بسان برکهای از کینه و بداندیشی نسبت به خاندان پیامبر و فرزندان امیر مؤمنان گردید، در این صورت در مورد او چه میپنداری؟ و از او چه انتظاری داری؟
به ویژه که او ارتش بزرگی را در اختیار خویش مینگریست که هر دستوری دهد به سرعت انجام میدهد و کورکورانه و بدون آگاهی و رعایت هیچ مرز و معیار انسانی و دینی و عاطفی از او، به عنوان خلیفه خدا و پیامبر و رهبر امت اسلام پیروی میکند!
افزون بر این، او مشاوری مسیحی به نام «سرجون» داشت که هر آنچه به ذهن و اندیشهاش میرسید در مورد ابعاد گوناگون فکری و اجتماعی و قضایی و سیاسی اسلام به یزید تزریق مینمود و برای پیکار با اسلام نقشهها و توطئههایش را در لباس دوستی برای او دیکته مینمود و با شیطنت به خورد او میداد!
«أَلَا إِنَّهَا نَتِیجَةُ خِلَالِ الْکُفْر»
واژه «ألا» برای هشدار و بیدارسازی و تأکید بر چیزی است که از او گزارش داده میشود.
«النتیجة» در اینجا به معنی فرجام کار است.
واژه «خلال» جمع «خلة» به معنی خصلت آمده و منظور این است که:
آنگاه که یزید فرمان کشتن گل بوستان پیامبر امام حسین علیهالسلام را داد، این فرمان ظالمانه تنها بدان جهت نبود که او را رقیب سیاسی خویش میپنداشت و بر آن بود تا با زشتترین شیوه ممکن او را از سر راه بردارد، بلکه این جنایت فجیع او، از درون آکنده از کفر و شرک او برمیخاست، به همین جهت تنها به کشتن امام حسین علیهالسلام بسنده نکرد، بلکه به اسارت گرفتن خاندان و کودکانش پرداخت و به جنایتهای دهشتناک و بیشمار دیگری دست یازید، که این جنایتها نتیجه پلیدی روح و سبکمغزی یزید و بر اثر کفر و سرکشی اوست که بخشی از آن را از پدر و نیای بیدادگر خویش به ارث برده بود.
«وَ ضبٍّ یُجَرْجَرُ فِی الصَّدْرِ لِقَتْلَى یَوْمِ بَدْر»
واژه «الضب» به کسر«ضاد» به معنی خشم سخت و کینه نهانی آمده است و «جرجر البعیر» به گاهی گفته میشود که شتر صدایش را در حنجرهاش میگرداند و منظور این است که:
یزید به انگیزه کینه عمیقی که در سینهاش میجوشید، دست به این جنایتها زد و کوشید تا بدین وسیله از کشتههای سرکردههای شرک و بیداد در «بدر» که برای پیکار با پیامبر و مسلمانان آمده بودند، خونخواهی کند و انتقام بگیرد.
1) زینب از ولادت تا رحلت، علی کرمی فریدنی، ص 438؛ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، النص، ص 217. (قَالَ رَسُولُ اللَّه(ص): یَمُوتُ مُعَاوِیَةُ عَلَى غَیْرِ الْإِسْلَام).