جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

یحیى مازنى

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

– «کنت فی جوار أمیر المؤمنین علیه السّلام فی المدینة مدّة مدیدة، و بالقرب من البیت الّذی تسکنه زینب ابنته، فلا- و اللّه- ما رأیت لها شخصا، و لا سمعت لها صوتا.

و کانت إذا أرادت الخروج لزیارة جدّها رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم تخرج لیلا، و الحسن عن یمینها، و الحسین عن شمالها، و أمیر المؤمنین أمامها، فإذا قربت من القبر الشریف سبقها أمیر المؤمنین علیه السّلام فأخمد ضوء القنادیل، فسأله الحسن مرّة عن ذلک؟

فقال: أخشى أن ینظر أحد إلى شخص اختک زینب ؛ (1)

مدت‌ها در مدینه در خدمت حضرت على علیه‌السلام به سر بردم و خانه‌ام نزدیک خانه زینب سلام‌الله‌علیها دختر امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود. به خدا سوگند هیچ‌گاه چشمم به او نیفتاد و صدایى از او به گوشم نرسید. او هنگامى که مى‌خواست به زیارت جد بزرگوارش رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله برود، شبانه از خانه بیرون مى‌رفت، در حالى که حسن علیه‌السلام در سمت راست او و حسین علیه‌السلام در سمت چپ او و امیرالمؤ‌منین علیه‌السلام پیش رویش راه مى‌رفتند. هنگامى که به قبر شریف رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نزدیک مى‌شد، حضرت على علیه‌السلام جلو مى‌رفت و نور چراغ را کم مى‌کرد. یک بار امام حسن علیه‌السلام از پدر بزرگوارش درباره این کار سؤال کرد، حضرت فرمود: مى‌ترسم نگاه کسى به خواهرت زینب بیفتد.»


1) عوالم العلوم و المعارف، ج‏11، ص 955؛ زینب الکبری سلام‌الله‌علیها، جعفر نقدی، ص 22.