زهد در لغت به معنای ناچیز انگاشتن، بیمهری و بیاعتنایی، پرهیز و ترک کردن آمده است. امّا در معارف اسلامی، اصطلاح زهد، از معنای خاصی برخوردار است؛ زهد در مقابل حرص و آز و دنیاپرستی قرار دارد و زاهد کسى است که به آمدن و رفتن دنیا بى اعتنا باشد. کار کند، تلاش نماید، استفاده کند، ولى در عین حال به دنیا بىاعتنا باشد.
آنگونه که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
«وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا؛ (1)
و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادّى، که به گروههایى از آنان دادهایم، میفکن! اینها شکوفههاى زندگى دنیاست.»
معنای زهد در قرآن مجید یک مرتبه و آن هم به معنای بى اعتنائى به دنیا آمده است:
«لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُم؛ (2)
این به خاطر آن است که براى آنچه از دست دادهاید تأسف نخورید و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشید.»
معنی زهد و پارسایی در این آیات به وضوح بیان شده است و آن اینکه انسان به آمد و رفت نعمتهای دنیا دل خوش نکند. این دو جمله کوتاه در حقیقت یکی از مسائل پیچیده ی آفرینش را حل میکند، چرا که انسان در جهان هستی همیشه با مشکلات، گرفتاریها و حوادث ناگواری روبرو است. قرآن در این باره میفرماید: هدف این بوده که شما دلبسته و اسیر زرق و برق این جهان نباشید.
امیرمؤمنان علی علیهالسلام در ذیل این آیه فرمود:
«الزُّهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَیْنِ من الْقُرْآنِ: قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ، وَ مَنْ لَمْ یَأْسَ عَلَی الْمَاضِی وَ لَمْ یَفْرَحْ بِالْآتِی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیْه؛ (3)
زهد بین دو کلمه از قرآن است که خدای سبحان فرمود: تا بر آن چه از دست شما رفته حسرت نخورید و به آن چه به شما رسیده شادمان مباشید، و کسی که برگذشته افسوس نخورد و به آینده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعایت کرده است.»
برای سالکین طریقت و کسانی که در مقام تهذیب نفس هستند، از بهترین مقامات، مقام زهد و تقوی است و از بزرگترین صفات انبیاء نیز زهد میباشد. زهد از صفات پسندیده ایست که خدا وسیله قرار داده تا بندگانش به سبب آن به او نزدیک شوند و از این رو پیغمبر اکرم و اهل بیت علیهمالسلام به صفت زهد و تقوی و ورع آراسته، بودند.
1) سوره طه، آیه 131.
2) سوره حدید، آیه 23.
3) شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج20، ص 87.