و اما خطبه ی شامیه ی آن مکرمه، مسطور است چون علیا حضرت، عقیله، در مجلس یزید نهایت بی شرمی آن ملعون را نگریست و جسارت آن پلید را به لب و دندان برادر بدید، و کفر و جحود آن ملعون، به انکار وحی و نبوت [مشاهده نمود] که گفت:
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء و لا وحی نزل (1)
علیا حضرت، زینب، ملتفت شد [که] موقع نصرت دین و جهاد با سنان لسان رسیده. برخاست و فرمود:
»الحمدلله رب العالمین، و الصلاة علی جدی سید المرسلین. صدق الله کذلک یقول:
(ثم کان عاقبة الذین اساؤا السؤی ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزءون) (2)
اظننت یا یزید! انک حین أخذت علینا اقطار الأرض، و ضیقت علینا آفاق السماء، فاصبحنا لک فی اسار [الذل]، نساق الیک سوقا فی قطار، و أنت علینا ذواقتدار أن بنا من الله هوانا و علیک منه کرامة و امتنانا، و أن ذلک لعظم خطرک و جلالة قدرک؟ فشمخت بانفک و نظرت فی عطفک، تضرب أصدریک فرحا و تنقض مذرویک مرحا حین رأیت الدنیا لک مستوسقة و الأمور لدیک متسقة؟ و حین صفی لک ملکنا، و خلص لک سلطاننا؟ فمهلا مهلا لا تطش جهلا، أنسیت قول الله عزوجل:
(و لا یحسبین الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین) (3)
أمن العدل یابن الطلقاء! تخدیرک حرائرک و امائک، و سوقک بنات رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم سبایا (4)؟! قد هتکت ستورهن، و أبدیت وجوههن، تحدوا بهن الأعداء من بلد الی بلد و یستشرفهن اهل المناقل و یتبرزن لأهل المناهل، و یتصفح وجوههن القریب و
البعید، و الغائب و الشهید، و الوضیع و الشریف، و الدنی و الرفیع لیس معهن من رجالهن ولی، و لا من حماتهن حمیم، عتوا منک علی الله و جحودا لرسول الله صلی الله علیه و اله و سلم و دفعا لما جاء به من عندالله، و لا غرومنک و لا عجب من فعلک و أنی یرتجی مراقبة (5) من لفظ فوه أکباد الشهداء، و نبت لحمه بدماء السعداء؟! و نصب الحرب لسید الأنبیاء، و جمع الأحزاب، و شهر الحراب، و هز السیوف فی وجه الرسول صلی الله علیه و اله و سلم، أشد العرب لله جحودا، و أنکرهم له رسولا، و أظهرهم له عدوانا و أعتاهم علی الرب کفرا و طغیانا.
ألا انها نتیجة خلال الکفر، و ضب یجرجر فی الصدر لقتلی یوم بدر، فلا یستبطئ فی بغضنا اهل البیت من کان نظره الینا شنفا و شنآنا و احنا و اضغانا، یظهر کفره برسوله و یفصح ذلک بلسانه، و هو یقول فرحا بقتل ولده و سبی ذریته، غیر متحوب و لا مستعظم:
لاهلوا استهلوا فرحا
و لقالوا یا یزید لا تشل
منتحیا علی ثنایا أبی عبدالله علیه السلام و کان مقبل رسول الله علیه السلام ینکتها بمخصرته قد التمع السرور بوجهه.
لعمری لقد نکأت القرحة، و استأصلت الشأفة، باراقتک دم سید شباب اهل الجنة، و ابن یعسوب العرب، و شمس آل عبدالمطلب، و هتفت بأشیاخک، و تقربت بدمه الی الکفرة من أسلافک، ثم صرخت بندائک.
و لعمری لقد نادیتهم لو شهدوک! و وشیکا تشهدهم و ان یشهدوک، و لتود یمینک کما زعمت شلت بک عن مرفقها و جذت، و احببت أمک لم تحملک و اباک لم یلدک حین تصیر الی سخط الله و مخاصمک رسول الله علیه السلام.
اللهم خذ بحقنا، و انتقم من ظالمنا، و اجلل غضبک بمن سفک دمائنا و نقض ذمارنا. و قتل حماتنا، و هتک عنا سدولنا.
و فعلت فعلتک التی فعلت، و ما فریت الا جلدک، و ما جزرت الا لحمک و سترد علی رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم بما تحملت من دم ذریته، و انتهکت من حرمته و سفکت من حرمته و سفکت من دماء عترته، حیث یجمع به شملهم، ویلم به شعثهم و ینتقم من ظالمهم و یأخذ لهم بحقهم من أعدائهم، فلا یستفزنک الفرح بقتله.
(و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون فرحین بما آتیهم الله من فضله) (6)
و حسبک بالله ولیا و حاکما و برسول الله صلی الله علیه و اله و سلم خصیما، و بجبرییل ظهیرا.
و سیعلم من (7) بواک و مکنک من رقاب المسلمین. ان بئس للظالمین بدلا، و أیکم شر مکانا و أضل سبیلا. و ما استصغاری قدرک، و لا استعظامی تقریعک توهما لانتجاع الخطاب فیک بعد أن ترکت عیون المسلمین به عبری، و صدورهم عند ذکره حری، فتلک قلوب قاسیة، و نفوس طاغیة و أجسام محشوة بسخط الله و لعنة الرسول، قد عشش فیه الشیطان و فرخ، و من هنالک مثلک درج ما درج و نهض.
و العجب کل العجب لقتل الأتقیاء، و أسباط الأنبیاء، و سلیل الأوصیاء، بأیدی الطلقاء الخبیثة، و نسل العهرة الفجرة، تنطف و أکفهم من دمائنا و تتحلب أفواههم من لحومنا، و تلک الجثث الزاکیة علی الجیوب الضاحیة، تنتابها العواسل، و تعفرها [امهات] الفراعل، فلئن اتخذتنا مغنما لتجد بنا
و شیکا مغرما، حین لا تجد الا ما قدمت یداک و ما الله بظلام للعبید. فالی الله المشتکی و المعول و الیه الملجأ و المؤمل، ثم کد کیدک، و اجهد جهدک. فو [الله] الذی شرفنا بالوحی و الکتاب، و النبوة و الانتجاب لا تدرک أمدنا، و لا تبلغ غایتنا، و لا تمحو ذکرنا، و لا یرحض عنک عارها، و هل و رأیک الا فند، و أیامک الا عدد و جمعک الا بدد. یوم ینادی المنادی: الا لعن الله الظالم العادی (8)
و الحمد لله الذی حکم لأولیائه بالسعادة، و ختم لأصفیائه ببلوغ الارادة، و نقلهم الی الرحمة و الرأفة و الرضوان و المغفرة، و لم یشق بهم غیرک، و لا ابتلی بهم سواک، و نسأله أن یکمل بهم الأجر، و یجزل لهم الثواب و الذخر و نسأله حسن الخلافة، و جمیل الانابة انه رحیم ودود» (9)
چون به توفیق یزدانی از تزیین مقالات خود به دو خطبه فصیح و بلیغه ی حضرت زینب علیهاالسلام فارغ شدیم برای این که ختامه مسک باشد قصیده ی زینبیه جناب عمدة العلماء الاعلام و نفبة الفضلاء الفخام، الجامع بین العلم و العمل، و المبرء من کل مین و شین، الحاج شیخ محمد حسن البیرجندی القایینی- دام تأییده- که قصیده ای است در نهایت فصاحب و بلاغت و حاوی فضیلت و شرافت بلکه می توان گفت معجز است. این شعر یا سحر جلال هاتف آورد این سخن یا جبرییل چنین قصیده ی بدیعه را درج نمودیم چنان چه بر اهل ذوق معلوم خواهد شد چه بیانات شیرین و بدایع دل نشین به رشته ی نظم درآورده و ما در ستایش آن ها عاجزیم. قال دام دوامه:
یلوذ به لم البلیة تقرب
بدا کوکب فیها اذا غاب کوکب
من الشرف و الرس جا قلبی مهدت
و حتی لأل المصطفی لی مذهب
و ارجو من الرمن ما هو اطیب
هی المریم الکبری و طهر المطیب
فان لها من دونها المرتضی اب
لقال علی فی البریه یخطب
علی اهلها من عندها تشعب
و لا فی معانی الذکر عنها تکسب
سرادق اجلال له الکون مضرب
و فی صبرها کل الخلائق تعجب
تعمرک هذا فی العجائب اعجب
اذا اجتمعت حولی البلایا فملحئی
علیهم سلام الله ارجو بحبهم
فلو عرضت لی کربة بتذکری
الاکل من والاهم فاحبه
اذا اقبلت نحوی الشدائد ان لی
کریمة بطحاء عقیلة هاشم
و کیف اقول المدح فیها و انها
ولیة حق فی البریة کلها
ولیة امر الله حین قضی التقی
ویدة بیت الوحی ادری بمابه
لما نفدت او سافلها و صفاتها
فوالله ما انسی الحسین ملطخا
و قتلک ذلا مد اذل رقبهم
مودة ذی القربی بهم اتقرب
نجاتی من النار التی تتلهب
موالی ایاکم زول اطرب
و عن کل من عاداهم انا ارغب
وسیلة حق للرخا و هی زینب
صفیة عمران اذا هی تنسب
قد ارتضعت در الکرامة تشرب
اهذ البنت المرتضی لک معجب
بان یختفی امر الامام و یحجب
من بیته بیت الذکر بالذکر ادرب
و لو کانت الاملاک النامن کتب
و ین یذیه زینب و هی تندب
امن بعد هذا الیوم فی العیش نرغب
فأنهم فی الرض مثل الکواکب
فمن فضلکم یا آل احمد اننی
لکل اناس مذهب یسلکونه
رغبت عن الدنیا بوددی و العلی
هی البضعة الزهراء انبه فاطم
یقال لها احب الشمس لکن فریه
اذانطقت فی خدرها کل سامع
امنیة اسرار الاله و کهفها
و لا بدع فی الاحکام تؤخذ عندها
لها فوق رأس العالمین جمیعهم
و من حلمها لحات عقول الوری
اخریا اخی انت بن امی علی الثری
اخی کیف لا ابکی دما بمدامعی
1) البدایة و النهایة، ج 8، ص 92؛ و 197 و 204؛ الاتحاف، ص 18؛ مقاتل الطالبیین، ص 120؛ تذکرةالخواص، ص 271 و 300؛ البدء و التاریخ، ج 6، ص 12؛ حفیدة الرسول، ص 58؛ السیدة زینب، ص 17 و 18؛ اعلام النساء، ج 1، ص 504.ترجمه این بیت را شاعر پارسی زبان این گونه آورده است:بازی هاشم و ملک است و جز اینخبری نامد و چیزی نرسیدناگفته نماند که مرحوم سید در لهوف ص 180 این اشعار را به عبدالله بن الزبعری نسبت می دهد ولی برخی از محققان نسبت دادن کلیه اشعاری که از یزید نقل شده به زبعری صحیح نمی دانند.
2) سوره روم (30) آیه 10.
3) آل عمران (3) آیه 178.
4) اشاره دارد به سخن پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در فتح مکه به ابوسفیان و یارانش: «انتم الطلقاء«.
5) در احتجاج: «و أنی یرتجی الخیر ممن..» الخ.
6) آل عمران (3(، آیه 169- 170.
7) مراد معاویه است.
8) در احتجاج: «ألا لعن الظالم البادی» و در ملهوف: «ألا لعنة الله علی الظالمین«.
9) بلاغات النساء، ص 20؛ احتجاج طبرسی، ص 122؛ بحارالأنوار، چاپ بیروت، ج 45؛ ص 157؛ مثیرالاحزان، ص 80؛ الملهوف، ص 127.