جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در قصر یزید

زمان مطالعه: 4 دقیقه

و بالجمله، [یزید] اهل بیت عترت و طهارت را طلب نمود. مکشوف باد [که او] اهل بیت را[در] مجالس متعدده طلب نموده [است].

در مجلس اول، جمیع اعیان و امرای بنی امیه [و اهل] یهود و نصاری در آن مجلس حاضر بودند. چون امر به احضار آن ها نمود، همه را به ریسمان ها بسته [بودند]! چنان چه حضرت سجاد می فرماید:

»لما وفدنا الی یزید بن معاویة اتونا بحبال و ربقونا مثل الأغنام و کان الحبل فی عنقی و عنق ام کلثوم و بکتف زینب و سکینة و البنات و کلما قصرنا عن المشی ضربونا حتی اوقفونا بین یدی یزید و هو علی سریر مملکته» (1)

و در آن مجلس، علیا مخدره را احتجاجاتی است. اگر شخص به دیده ی انصاف بنگرد می فهمد در شام، آن مظلومه چه خدمتی به دین اسلام نموده، چنان چه اهل شام از ابتدای حکومت معاویه در شام را فریفته محبت خود نموده [که] اگر آن ملعون ادعای الوهیت می نمود، از او قبول می نمودند! و آل محمد چنان در نظر آن ها خوار و زبون، که با نهایت اعتقاد، قلع و قمع آن ها را فریضه ذمت خود دانسته! چنان چه از معامله ی آن ها با امیرالمؤمنین علیه السلام مطلب روشن است. عالمه ی غیر معلمه چنان احتجاج فرمود و مثالب آن ها را باهر گردانید، [که] گویا محشر را برپا نموده. مردم شام از خواب غفلت بیدار [شدند] و بفهمیدند چه آتشی برای [آنان] مشتعل نموده. یزید از این جهت بی نهایت ترسناک [گشت] و اظهار ندامت نموده، و اظهار برائت ذمه ی خود می نمود. و آن شناعت را

نسبت به ابن مرجانه- لعنة الله علیه- همی داد و در مقام جبران برآمد و عرض کرد:

»کار به اختیار شما است. اگر خواهید به جانب مکه و مدینه شوید، و اگر بخواهید در این جا اقامت ورزید«.

فرمود:

»نه ای یزید! چون از حسین علیه السلام ما را جدا کردند، عبیدالله زیاد ما را مجال و امکان نگذاشت تا بر وی گریه و ناله نماییم و مراسم عزا بپا داریم، هم اکنون بر آن حضرت گریستن بخواهیم گرفت. آنگاه به حرم جد خود باز شویم«.

یزید فرمان کرد تا یکی از سراهای او را برای ایشان خالی کردند و اهل بیت علیهم السلام در آن جا به سوگواری و زاری و ناله و فریاد روز و شب مشغول شدند. در دمشق هیچ قرشیه و هاشمیه نماند مگر این که به عزا و مصیبت و ناله هم عنان گشت. چنان آشوب برآوردند که همی خواست کوه از جای بشود و یک هفته بر این گونه به نوحه سرایی مشغول [بودند].

موافق بعض روایات، حضرت عقیله ی بنی هاشم امر نمود تا رئوس شهدا را به مجلس عزا حاضر نمودند. از این معلوم می شود چه مجلسی بوده. آن گاه یزید تفرس نمود از این انقلاب چه خروش در اهل شام ظاهر شده. بر بنیان سلطنت خود بترسید. صلاح را در آن دید اهل بیت علیهم السلام را بطلبد و به آن ها اظهار محبت نماید، شاید از این انقلاب برگردند تا اهل شام از جوش و خروش باز ایستند. آن گاه به طلب حضرت سجاد علیه السلام کس فرستاد. علیا حضرت عقیله خدمت حضرت سجاد عرض کرد:

»یا قرة عینی و سلوة فؤادی لا تکلم الا بکلام هین و قول لین فانه ظالم عنید و شقی شدید لا یخاف من الله و عذابه و لا یستحیی من رسول الله و ولیه«.

چون در مجلس یزید برفت، یزید به احترام آن حضرت از جای جست و او را در صدر مجلس نشانید و اظهار بشاشت نمود و عرض کرد:

»یا علی بن الحسین! آنچه خواهی بفرما! برآورده است«.

فرمود:

»ای یزید! در باب حاجتم به تو احتیاجی نیست. و دیگر این که در هر باب با عمه ام، زینب سخن کنم. چه، او پرستار یتیمان و غم گسار اسیران است«.

یزید چون این بشنید، بلرزید و فرمان داد تا پرده از میان مجلس برکشیدند و به احضار اهل بیت اطهار و جناب زینب علیهاالسلام امر داد و در تعظیم و تکریم آن ها بکوشید و اهل بیت به یاد مجالس سابقه افتادند، و مستعد ناله و زاری شدند. آن پلید پس از ساعتی سر برآورد، به اظهار خضوع و نوازش کوشید و ایشان را در اقامت شام و مراجعت به مدینه مختار ساخت. حضرت زینب بنالید و صدا به «وا اخاه وا ذلتاه و وا ضیعتاه» بلند ساخت. چنان چه یزید بترسید و گفت:

»این زن که چنان بنالید کدام کس باشد؟«.

گفتند: زینب کبری، اخت الحسین علیه السلام است.

یزید روی به آن حضرت [نمود] با کمال ترس و حیا گفت:

»از این ناله و فریاد چه سود! صبر نما و به پرستاری بازماندگان باش«.

آن مظلومه از این سخن منقلب شد. فرمود: رفتن مدینه محنت مرا تازه نمود و بر غم و اندوه بیفزود.

عرض کرد:

»غریبان همیشه خواهان وطن [هستند] و همی باید به رفتن مدینه مسرور باشی«.

آن مظلومه از این سخن سخت بگریست. یزید گفت: از گذشته نباید سخن کرد.

مع القصه، پس از سوگواری و اختیار آل الله حرکت [را] به طرف مدینه؛ یزید تهیه ی حرکت آن ها را دید.

اهل حدیث و ارباب تواریخ را در مدت اقامت آن ها به شام اختلافات فاحش است: بعضی چهل روز دانسته، برخی شش ماه نوشته، جماعتی هیجده روز گفته، طایفه ای ده روز نگاشته، بعضی دیگر، هشت روز گفته اند. به هر حال یزید امر کرد تا هر چه از آن ها به غارت برده [اند] به آن ها باز رسانند و نعمان بن بشیر (2) محمل ها بر اشتران بار نماید و آن ها را زینت دهد و سرهنگی با جماعتی از اعوان برای محارست آن ها حرکت نماید و سفارش آن ها را نمود. آن گاه حضرت زینب علیهاالسلام بفرمود تا محمل ها را سیاه پوش نمایند:

»اجعلوها سوداء حتی یعلم الناس انا فی مصیبة و عزاء لقتل اولاد الزهراء علیهم السلام» (3)


1) منتخب طریحی، 487.

2) بحارالأنوار، ج 45، ص 146، تاریخ طبری، ج 3، ص 266. ارشاد مفید، ص 247.

3) »محمل ها را سیاه پوش کنید، تا مردم بدانند ما در مصیبت و عزاداری فرزندان فاطمه ی زهرا علیهاالسلام به سر می بریم«. ریاحین الشریعة، ج 3، ص 197.