بالجمله، آن مخدرات طاهرات از روز دوازدهم یا سیزدهم محرم در کوفه بودند تا چندان که قاصد ابن زیاد به دمشق شام رفته، و خبر به یزید عنید داده و آن ملعون با خواص خود مشورت نموده. همه یک رأی شده باید اسرا و رئوس شهدا به شام وارد شوند. آن گاه یزید به ابن زیاد برنگاشت تا اسرا و رئوس شهدا و احمال و اثقال آن ها را با سرداری از سردارها و جمعی از ابطال لشکر به طرف شام حرکت دهد و این لشکر باشند همراه آن ها، تا در بین راه زحمتی و فتنه ای برپا نشود. آن گاه ابن زیاد سه روز تهیه حرکت اسرا را دید و امر کرد جمعی از شجعان لشکر، پیاده و سواره، مکمل و مسلح، به ناگاه اطراف خرابه را برگرفتند. اطفال و کودکان از همهمه و غوغا متوحش شده و به دامن بزرگان می آویختند و آن مردم بی باک، اهل بیت سید لولاک را چون کفار حرکت داده! موافق بعض روایات روز هیجدهم صفر وارد کربلا شده تا روز بیستم از آن جا حرکت نموده چنان چه بعضی گفته اند ورود اهل بیت به کربلا، روز اربعین بین سفر شام بوده نه در مراجعت؛ زیرا که تا خبر دادن ابن زیاد یزید و جواب دادن او و حرکت کردن آن ها مدتی طول کشد و رسیدن اهل بیت به شام و مراجعت آن ها با اقامه ی آن ها در آن جا و نزول آن ها محتاج به زمان است و این مدت سی و شش روز کفایت ننماید! العلم عندالله.
در منازل بین راه و دیر راهب، آن ها را قضایا و سوانحی است. به جهت اشتهار و ثبت آن ها در کتب تواریخ و مقاتل، ما از ذکر در گذشتیم.
چون آن مردم شقاوت آید، به چهار فرسنگی دمشق رسیدند، اهل بیت را فرود آوردند، بشارت به یزید فرستادند و زمان ورود به شهر را اجازت طلبیدند. آن پلید به
ترتیبی که خود می خواست روزی را مشخص ساخت. پس اهل بیت علیهم السلام را سوار کرده به جانب شهر روان شدند ومردم شام با تمام ازدحام و احتشام و آلات لهو و لعب و خنده و سرور و فسق و فجور به دیدار اهل بیت رسالت و استقبال عساکر شقاوت مواثر می شتافتند. و با این حالت ناهنجار همی خواستند طعام به اطفال خردسال دهند. عقیله ی خدر رسالت که در هر حال امر به معروف و نهی از منکر نمودن شعار او بود، بدان ها می فرمود:
»ویحکم ایها القوم الظالمون أما تستحیون من الله العظیم و لا تخافون«.
شمر را فرمود:
»لی الیک حاجة«.
آن خبیث عرض کرد: تو را چه حاجت است؟
»فقالت: اذا دخلت بنا البلد فاحملنا فی درب قلیل النظارة و تقدم الیهم و قل ان یخرجوا هذه الرؤوس من بین المحامل و ینحوها عنا فقد حزینا من کثرة النظر الینا و نحن فی هذه الحاله«.
ولکن شمر شقاوت نهاد، برخلاف مسئول آن حضرت روی نهاد و فرمان داد تا سرها بر فراز نیزه ها در میان محمل ها حرکت دهند و اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم را به آن حالت در میان انجمن تماشاییان بدارند، تا به در دروازه به همین حالت ببردند (1) منقول است از سهل، گفت: بدیدم مردم را از دروازه خیزران حرکت نمودند به بیرون، من هم در قفای آن ها روان شدم و هیجده سر نمودار و اسرا در عقب سرها بالای مرکبان بی روپوش! سر مبارک امام حسین علیه السلام به دست شمر ملعون و همی گفت:
انا صاحب الرمح الطویل
انا صاحب الدین الاصیل
انا قتلت ابن سید الوصیین
و اتیت رأسه الی یزید امیرالمؤمنین (2)
جناب زینب ام کلثوم علیهاالسلام همی فرمود:
»کذبت یا لعین ابن اللعین! الا لعنة الله علی القوم الظالمین، یا ویلک تفتخر علی یزید الملعون ابن الملعون بقتل من ناعاه جبرئیل و میکائیل. و من اسمه مکتوب علی سرادق عرش رب العالمین، و من ختم الله بجده سید المرسلین و قمع بأبیه مواد المشرکین، فمن أین مثل جدی محمد المصطفی و أبی علی المرتضی و امی فاطمة الزهراء صلوات الله علیهم اجمعین» (3)
آن وقت «خولی» ملعون روی به آن مخدره گفت: از سجاعت ناگزیری. با این که سجاع دختر سجاعی! پس اهل بیت را بیاوردند تا در پیش گاه مسجد جامع محل توقف اسیران و سبایا باز داشتند.
به روایت شعبی، سر مبارک حضرت عباس را بر فراز نیزه ی، بس طویل برآورده و «ثعلبة
بن مرة الکلبی» حامل رمح بود و این شعر را انشاد همی کرد:
انا صاحب الرمح الطویل الذی به
اصول علی الاعدام فی حومة الحرب
طعنت به آل النبی محمد صلی الله علیه و اله و سلم
لأن بقلبی منهم اعظم الکرب
ام کلثوم علیهاالسلام با آن ملعون فرمود:
»آیا به قتل آل محمد صلی الله علیه و اله و سلم افتخار می جویی؟!
پس بر تو باد لعنت خدای«.
آن ملعون قصد آزار آن مخدره را نمود؛ ولی از نکوهش مردمان بترسید.
1) تاریخ القرمانی، ص 108؛ مقتل مقرم، ص 232.
2) »منم صاحب نیزه ی بلند و صاحب دین اصیل و ناب، من فرزند سید اوصیا را به قتل رساندم و سرش را برای امیرالمؤمنین یزید آوردم«.
3) »دروغ گفتی ای ملعون فرزند ملعون! آگاه باش که لعنت خدا بر گروه ظالم است. وای بر تو! آیا برای خوشایندی یزید ملعون فرزند ملعون، به کشتن کسی که جبرییل و میکاییل گاهواره جنبان و هم صحبت اویند، کسی که نامش بر سراپرده های عرش الهی نوشته شده، افتخار و مباهات می کنی؟ و کسی که خداوند با جد او پیامبران مرسل را ختم کرده و به وسیله پدرش مشرکان را ریشه کن نمود، پس کجا است مانند جد من محمد مصطفی صلی الله علیه و اله و سلم و پدرم علی مرتضی علیه السلام و مادرم فاطمه ی زهرا علیهاالسلام«. دمعة الساکبة، ص 332.