جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در مجلس ابن زیاد (3)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

در آن حال که ابن زیاد پلید مسبوق شد از ورود اسرا بار عام داده و مجلس مملو از هرگونه اشخاص [شد]. امر نمود تا سرهای شهدا و اهل بیت طاهرات را وارد مجلس خود نموده. چون اسیران را داخل مجلس [کردند]، آن مظلومه عقیله خدر رسالت، متنکره درآمد و در کناری نشست و کنیزکان در اطرافش درآمده و آن حضرت را محفوف داشتند.

این رؤیت بر ابن زیاد سخت آمد و گفت: من هذا المتنکرة؟ احدی او را جواب نداد. تا کرت (دفعه) سوم بعض از خدم گفتند: همانا زینب، دختر علی بن ابی طالب علیه السلام است. ابن زیاد به آن مکرمه رو نمود و گفت:

»الحمد لله الذی فضحکم و اکذب احدوثتکم» (1)

حضرت زینب علیهاالسلام فرمود:

»الحمد لله الذی اکرمنا بنبیه محمد صلی الله علیه و اله و سلم و طهرنا من الرجس تطهیرا انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا» (2)

ابن زیاد حیا ننموده در مقام شماتت گفت:

»کیف رأیت صنع الله بأخیک الحسین؟«.

آن مظلومه فرمود:

»ما رایت الا جمیلا هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم و سیجمع الله بینک و بینهم و تتحاجون و تتخاصمون عنده، و ان لک یابن زیاد موقفا فاستعد له جوابا و انی لک به فانظر لمن الفلج یومئذ، ثکلتک امک یابن مرجانة» (3)

چون سخن آن مظلومه به اتمام رسید، ابن زیاد در خشم شد، به حدی که اراده ی قتل آن مظلومه را نمود؛ عمرو بن حریث در آن مجلس بود، چون خیال او را بدانست به ابن زیاد گفت: زنی است و هیچ کس زن را به گفتار مؤاخذه ننماید (4)

دیگر باره ابن زیاد به تکلم درآمد و به آن مظلومه گفت:

»خدای شفای قلب مرا به قتل حسین طاغی و دیگر سرکشان و گناه کاران از اهل بیت تو بداد«.

آن حضرت چون این سخن بشنید، بگریست و فرمود:

»لعمری لقد قتلت کهلی و ابرزت أهلی و قطعت فرعی و

اجتثثت اصلی فأن کان هذا شفائک فقد اشتفیت» (5)

ابن زیاد گفت: «این زن سجاعه ای است» (6)؛ یعنی سخن به سجع و قافیه بپردازد.

و در این جا از تفصیل مجلس ابن زیاد، به همین مقدار قناعت نموده، تتمه در کتب مقاتل است (7)


1) »سپاس خدایی را که شما رسوا کرده و کشت، و آنچه آورده بودید را تکذیب کرد«.ابن نما، ص 364، مقتل مقرم، ص 202. ارشاد، ص 243؛ تذکرة الخواص، ص 258؛ و 259 چاپ نجف؛ وقعة الطف، ص 262.

2) »سپاس مخصوص آن خدایی است که ما را به وسیله پیامبرش کرامت بخشید، و از پلیدی پاک گردانید، جز این نیست که شخص فاسق رسوا و شخص فاجر دروغ گو می باشد و آن شخص غیر از ماست«.ارشاد شیخ مفید، 244، تاریخ طبری، ج 6، ص 263.

3) »من غیر از خوبی و زیبایی از خدا چیزی ندیدم. خداوند برای ایشان شهادت را مقرر فرموده بود و آنان به خوابگاه ابدی خود شتافتند، اما دیری نمی پاید که خدا تو و ایشان را فرا می خواند، پس آنجاست که با تو به احتجاج و درگیری بپردازند و از خدا دادرسی خواهند آن روز نظر کن و بنگر چه کسی فلج خواهد بود. ای پسر مرجانه مادرت در عزایت بگرید«.

4) الملهوف: 67.

5) »به جان خودم قسم: که بزرگ و سالار مرا کشتی و خاندان مرا از بین بردی و شاخسار مرا از بن درآوردی. اگر این جنایات موجب شفای قلب تو باشد، پس باید شفا یافته باشی!«لهوف، ص 68؛ المنتظم، 5، ص 98؛ وقعة الطف، ص 262؛ ارشاد، ص 244 چاپ نجف. عبرات المصطفین فی مقتل الحسین علیه السلام، ج 2، ص 238.

6) در طبری به جای سجاعه، شجاعة و شجاعا آمده و نقل متن، مناسب تر و موافق تر با سیاق است.

7) حیاة الامام الحسین علیه السلام، باقر شریف قرشی، ج 3، ص 343؛ وقعة الطف، ص 261.