عالم جلیل و ثقه ی نبیل، المحدث الفقیه، صاحب التصنیفات الکثیره، مولانا ابوالحسن الحاج شیخ محمد باقر قاینی، صاحب کبریت احمر، در کتاب کشکول که آن را به «سفینة القماش» موسوم نموده، می نویسد که: «در زمانی که در عتبات عالیات، مشغول تحصیل بودم در آن زمان سیدی بود [که] وقتی در حرم مطهر مشغول زیارت بود، یکی از زوار ترک به طرف بالای سر مبارک رفت و نشست و مشغول تلاوت قرآن گردیده، این سید جلیل با خود گفت که: آیا سزاوار است که مردمان ترک و دیلم کتاب جد تو را تلاوت نمایند و تو نتوانی از فیوضات آن بهره مند باشی؟! از کمال غیرت قسمتی از اوقات خود را در سقایی و قسمتی را در تحصیل علوم صرف می نمود و از برکات آباء کرام خود به اندک زمانی ترقیات علمیه از برای ایشان حاصل شد که در این اواخر به درس مرحوم حجت الاسلام میرزا محمد حسن شیرازی حاضر می شد، بلکه احتمال اجتهاد درباره ی ایشان می رفت و به قدس و تقوی و کثرت عبادت معروف بود.
وقتی ایشان- اعلی الله مقامه الشریف- از برای من حکایت کردند که در عالم رؤیا دیدم حضرت حجة بن الحسن علیه السلام را که در کمال آشفته حالی هستند؛ پیش رفتم و سلام کردم و از حال ایشان سؤال کردم. فرمودند: «بدان که از روزی که عمه ام، زینب علیهاالسلام وفات کرده همه ساله در روز وفات آن مخدره، ملائکه در آسمان ها مجلس می نمایند و خطبه ی آن مخدره که در بازار کوفه بیان کرده، می خوانند و گریه می نمایند؛ به طوری که من باید بروم و آن ها را از گریه ساکت نمایم و امروز، روز وفات عمه ام زینب بود و الحال من از آن مجلس مراجعه نموده ام» و آن روز را مرحوم سید- اعلی الله مقامه- از برای من بیان نمود.
یا للأسف، که الحال مرا از خاطر رفته است. الا لعنة الله علی القوم الظالمین.
بالجمله، فصاحت آن مخدره اظهر من الشمس و أبین من الأمس بوده، چنان چه در مجلس ابن زیاد پس از احتجاجات، ابن زیاد ملعون متعجب شده و گفت:
»هی سجاعة» (1)
1) ارشاد مفید، 244؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 263.