جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حضرت زینب عاقله

زمان مطالعه: 8 دقیقه

از جمله ی القاب آن محترمه است «عاقله«. و در این جا لازم است که عنان قلم را به بیان توضیح در عقل رها نمود برای ازدیاد بصیرت صاحبان بصیرت، چنان چه مطلب مطول شود از ناظرین در این کتاب معذرت می طلبم.

معلوم باد که آن چه مکشوف افتاده است افضل موجودات و اشرف مخلوقات عقل است، چنان چه اخبار مستفیضه بلکه متواتره به همین معنی شاهد است و خلاق عالم عقل را واسطه ی فیوضات قرار داده چنان چه در وافی از خصال مرسلا نقل نموده:

»عن علی، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم: ان الله تعالی خلق الخلق من نور مخزون مکنون فی سابق علمه الذی لا یطلع علیه نبی مرسل و لا ملک مقرب، فجعل العلم نفسه، و الفهم روحه، و الزهد رأسه، و الحیاء عینیه، و الحکمة لسانه، و الرأفة هامته، و الرحمة قلبة ثم حشاه و قواه بعشرة أشیاء: بالیقین و الایمان و الصدق و السکینة و الاخلاص و الرفق، و العطیة و القنوع و التسلیم و الشکر، ثم قال عزوجل له: أدبر، فأدبر، ثم قال أقبل فأقبل، ثم قال: تکلم، فقال: الحمد لله الذی لیس له ضد و لا ند و لا شبیه و لا کفو و لا عدیل و لا مثل. الذی کل شیء لعظمته خاضع ذلیل، فقال الرب تبارک و تعالی: و عزتی و جلالی ما خلقت خلقا أحسن و لا أطوع لی منک و لا أرفع منک و لا اشرف منک،

و لا أعز منک، بک احیی، و بک ؤاخذ، و بک اعطی و بک اوحد، و بک الثواب، و بک العقاب، فخر العقل عند ذلک ساجدا و کان فی سجوده ألف عام فقال الرب تبارک و تعالی ارفع رأسک و سل تعط، و اشفع تشفع. فرفع العقل رأسه، فقال: الهی أسألک بأن تشفعنی فیمن خلقتنی فیه فقال الله عز و جل لملائکته: اشهد لکم أنی شفعته فیمن اخلقه فیه» (1)

مکشوف باد که مراد از «عقل» نور محمدی صلی الله علیه و اله و سلم است. چنان چه فرمود:

»اول ما خلق الله نوری» (2)

نور مخزون و مکنون در این حدیث شریف اشاره است به نور الهیه، که حقیقت محمدیه از او خلق شده در عالمی که احدی از موجودات خلق نشده بود و لذا احدی از آن مطلع نشده، یا این که چون از نور الهیه است «عجز العالمون عن کنه معرفته«، پس علم را که اشرف کمالات است نفس او قرار داد و لذا کان روحی له الفدا عالما بجمیع الموجودات بحقایقها.

و «فهم» را که افضل ملکات است روح او و لذا فهم ذوی الأفهام قاصر از ادراک فهم او، و «زهد» که سرآمد صفات کمالیه است سر او، که قوام بدن به سر است. شریعت او قوامش به «زهد» است و لذا کان ازهد المخلوقات، و «حیاء» را دو چشم او، چون محل حیای چشم است. و «حکمت» لسان او است چنان چه فرمود:

»اوتیت جوامع الکلم» (3)

و «رأفت» او هم معلوم، آن حضرت ارءف مخلوقین. و «رحمت«، قلب او چنان چه فرمود:

»و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین» (4)

پس اصول اخلاق که عشره ی مذکوره باشند به او کرم شده و لذا فرمود:

»بعثت لأتمم مکارم الأخلاق» (5)

معلوم است، «معطی الشیء لیس فاقدا له» و مراد از «ادبار» در این جا اشاره به قوس نزولی است که نزول در عالم ملکوت است برای افاضه به موجودت و اظهار در مقاماتی که موقوف نزولی اند، و «اقبال» کنایه است از قوس صعود که مقام قرب است.

(فکان قاب قوسین او ادنی) (6)

پس تکلم نمود و اعتراف به صفات جمال و جلال کرده که حقیقت عبودیت است، پس خلاق عالم در ازای تشکر او اظهار و ابراز عطایای خود نسبت به او نموده و او را واسطه ی فیض قرار داده، پس چون این موهبت الهیه را دید به سجده افتاد.

و مراد از «سجده» نهایت خضوع و خشوع و فانی در محبت الهی شده، پس این شکرانه او مقبول افتاد و فیوضات عالم امکانی به او واگذار شد پس خواهش نمود که محبین او آمرزیده و مورد الطاف الهیه شوند «تشفعنی فیمن خلقتنی» اشاره به همین است، پس این خواهش او به موقع قبول پیوست و ملایکه را شاهد این قبول قرار داده و آیه ی شریفه:

(و لسوف یعطیک ربک فترضی) (7)

مبین همین موهبت است.

چون حقیقت عقل را از این حدیث شنیدی، باید دانست که این آثار و صفات که مذکور شده علایم عقل و آثار محمدی است؛ پس هر کس متخلق به این اخلاق و متأدب به این آداب شده عاقل و محب خاندان محمدی است.

و این مطلب هم معلوم شود که این بیانات منافی با کلمات اهل معقول نیست در بیان عقل چنان چه ما در این جا اشاره به کلمات آن ها نموده باشیم. حکما گفته اند: «العقل هو الجوهر المجرد فی ذاته و فی فعله» که عقل عبارت است از آن وجود مجرد از ماده و مادی و جسم و جسمانی. او است اول موجودات و مبدء صوادر و واسطه فیض بین خالق و مخلوق و این مطلب اتفاقی است نزد آن ها که عقل صادر اول است و حجت آن ها قاعده ی مبرهنه «الواحد لا یصدر منه الا الواحد» [است] و حیث انه تعالی واحد من جمیع الجهات و الحیثیات پس صادر از او یک است و آن عقل اول است که به جهت واحدیت واحد است و

به جهت قابلیت و شرافت او بر کلیه مخلوقات مقدم بر آن ها شده. و احادیث متواتره که در مدح عقل وارد شده اشاره به همین عقل است، و این همان مرتبه ی نور محمدی است. پس این کلمات منافات ندارد با حدیث شریف که می فرماید:

»اول ما خلق الله نوری» (8)

و عبارات مختلفه، و اسامی متعدده، کاشف از کثرت و تعدد نیست.

عباراتنا شتی و حسنک واحد

و کل الی ذاک الجمال یشیر (9)

و حکما را در عدد عقول خلاف است. ارسطو و تابعین او از حکما که مشایین باشند عقول را منحصر در ده می دانند، و فرقه ی دیگر گفته اند که آن ها غیر متناهی و از حد و عد خارج و هر یک از آن ها مقدم بر تالی خود رتبة و وجودا. و عقل اول اگر چه واحد است و «لم یصدر منه الا الواحد» ولی چون ممکن و معلوم و حادث است متعدد الجهات و الحیثیات شد و او را سه جهت حاصل است:

یکی، من حیث نسبته الی علته یعنی «وجوبه الغیری«.

دوم، من حیث ذاته وجوده یعنی «وجوده الأمکانی«.

سوم، من حیث ماهیته و حقیقته یعنی «ماهیته الأمکانیة«.

پس در او سه معنی متحصل شد وجوب و وجوده و ماهیته؛ فمن حیث تعلقه بمبدئه و وجوبه الغیری، عقل ثانی از او صادر شد و من حیث وجوده، نفس فلک اعلی خلق شده. و من حیث ماهیته جسم فلک اعلی خلق شده و هکذا الکلام در باقی عقول که به همین [گونه خلق] شده تا عقل عاشر که او را عقل فعال گویند و آخر عقول است و به واسطه بعد او از مبدأ اصلی خود صلاحیت این که عقلی از او صادر شود نداشته، ولی بوجوده الأمکانی افیضت هیولی العنصریة از فلک قمر، و هر چه در او است، و بوجوبه الغیری و

وجوده افیضت النفوس و الصور علی تلک الهیولی، و از این جهت بعض حکما گفته اند که: به عقل فعال تفویض شده است که خداییت عالم عناصر.

پس از هر عقل یک عقل و یک فلک و نفس فلکی صادر شد تا تمام شد ده عقل و نه فلک حی؛ یعنی دارای نفس مدرکه عالمه، و بعض آیات قرآنیه چون آیه شریفه:

(ثم استوی الی السمآء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتآ اتینا طائعین) (10)

و کلمات ارباب عصمت دلالت بر حیات افلاک به همین معنی دارد چنان چه در دعای رؤیت هلال صحیفه سجادیه (11) هم اشاره به همین مطلب شده.

پس از این بیان معلوم شد که هر یک از عقول بالنسبة به دیگری واسطة الفیض و معد الوجود است. این خلاصه مذهب مشایین از حکما بوده.

و اما اشراقیین گویند: عقول کلیه طولیه و عرضیه غیر متناهی باشد فضلا عن عقول الجزئیه و قول بعدم تناهی اقرب به صواب است؛ زیرا که ادل به عظمت پروردگار و عدم تناهی قدرت او، و هی اسمائه التی ملأت ارکان کل شیء و قدرته الواسعة.

بالجمله، همه آن ها معتقدند که عقل اول و صادر اول اشرف موجودات و افضل مخلوقات است و او واسطه فیض کلی به عوالم است و کلمه ی تامه و توریه و مشیت از ناحیه او ناشی است و او است نور محمدی صلی الله علیه و اله و سلم، یا این که نور محمدی در رتبه ی او است، چنان که بعضی از عرفا گوید:

دو سر خط حلقه ی هستی

به حقیقت به هم تو پیوستی

پس آن حضرت معرف حضرت احدیت است و واسطة الوجود بین المبدأ و المخلوقات است و لذا می فرماید:

»بنا عرف الله» (12)

و همین است معنی حدیث شریف که می فرماید:

»نزلونا عن الربوبیة و قولوا فینا ما شئتم«.

بالجمله، اخبار داله بر این مطلب بسیار است چنان چه بر متتبعین آثار مستور نیست، و چون انوار قاهره ی محمدیه صلی الله علیه و اله و سلم همه از یک رشته [اند]، چنان چه فرمود:

»انا و علی من شجرة واحدة«

لذا عقل اول بر همه صادق باشد و موجودات همه از طفیل وجود آن ها باشد کما فی القدسیات

»خلقتک لأجلی و خلقت الناس لأجلک» (13)

و نور محمدی را مراتب و درجاتی است، از یک مرتبه و درجه ی آن امیرالمؤمنین علیه السلام خلق شده، و از درجه ی دیگر حضرت صدیقه، و از درجه ی دیگر ائمه هدی علیهم السلام خلق شده [اند] و از اتصال دو رشته ی نبوت و ولایت که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت صدیقه علیهاالسلام باشند عقیله ی خدر رسالت متولد شده و لذا چون آن مخدره نتیجه ی عقل اول بوده، ملقب به عاقله [است]، بلکه ابن عباس هر وقت خواست روایتی از او نقل کند می گفت: «حدثنی (14) عقیلتنا، از این سبب ملقب به «عقیلة القریش» شده [است].

اشاره: از این بیانات ما معلوم شد که این مخدره مجموعه کمالات بوده؛ زیرا که جامع شتات کمالات، عقل است. چنان چه از حدیث شریف مذکور ظاهر شد. و این مخدره نتیجه ی عقل، پس دارای جمیع آثار عقل [بود]، فروحی و ارواح العالمین فداها و لذا ملقب به کامله و عامله هم شد.


1) بحارالأنوار، ج 1، ص 97 و 107، عوالی اللئالی، ج 4، ص 99، خصال، ص 427 با تفاوت بسیار اندک.رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: همانا خداوند عقل را از نوری که در پیشینه علم خودش گنجی نهفته بود و هیچ پیامبر و فرشته ی مقربی را بدان آگاه نبود آفرید. و از علم جانش داد و فهم را روحش و زهد را سرش قرار داد، و حیاء را دو چشمش و حکمت را زبانش و رأفت را پیشانیش و رحمت در قلب آن قرار داد و آنگاه آن را با ده چیز نیرو بخشید و تقویت کرد و آن ها عبارتند از: یقین، ایمان، راستی، سنگینی، اخلاص، رفق و ملایمت، بخشش، قناعت، تسلیم و سپاس؛ سپس خداوند با عزت و جلال به آن فرمود: برو، رفت، فرمود: بیا، پیش آمد. آنگاه فرمود: سخن بگو. گفت: حمد مخصوص خداوندی است که ضد و همتا و مانند و هم تراز و برابر و مثلی ندارد. آن که هر موجودی در مقابل عظمت او سر تسلیم فرود آورده است. خداوند فرمود به عزت و جلال خودم سوگند آفریده ای را بهتر و فرمانبردارتر و بلند پایه تر و شریف تر و عزیزتر از تو نیافریدم. به واسطه ی تو زنده می کنم و به واسطه ی تو مؤاخذ می کنم و با تو بخشش می کنم و به وسیله تو توحید را اقامه می کنم. و به وسیله ی تو ثواب و عقاب می دهم.در این هنگام عقل به سجده افتاد و هزار سال در سجده ماند پس از آن خداوند تبارک و تعالی فرمود: سرت را بردار و بخواه تا عطایت کنم، واسطه شو تا شفاعتت پذیرفته شود. عقل سرش را بلند کرد و عرض کرد: بارالها! از تو می خواهم که شفاعت مرا درباره کسانی که با من همراهند بپذیری. خداوند به ملائکه فرمود: شما را گواه می گیرم که شفاعت عقل را درباره ی هر عاقلی پذیرفتم.

2) بحارالأنوار، ج 1، ص 97.

3) در برخی منابع «اعطیت» به جای اوتیت. ر. ک: بحارالأنوار، ج 94، ص 14- 15.

4) انبیاء (21) آیه 107.

5) کنز العمال، خ 5217.

6) نجم (53) آیه 9.

7) ضحی (93) آیه 5.

8) عوالی اللئالی، ج 4، ص 99، بحارالأنوار، ج 1، ص 97 و 105.

9) سخنان ما پراکنده و پریشان است و حسن تو یکی بیش نیست و تمامی آنها بر آن روی زیبا اشاره می کند.

10) در سوره فصلت آیه 11: (فقال لها و للارض ائتیا طوعا أو کرها قالتا اتینا طائعین(.

11) ر. ک: صحیفه کامله سجادیه، دعای 43 با ترجمه فیض الاسلام، ص 209.

12) بصائر الدرجات، ص 64؛ بحارالأنوار، ج 23، ص 102.

13) همان.

14) مقاتل الطالبیین، ص 60؛ طراز المذهب، ص 294؛ زینب کبری، ص 35.