جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عصر عاشورا

زمان مطالعه: 2 دقیقه

بعد از شهادت ابیعبدالله الحسین علیه السلام

چون حضرت به درجه ی رفیع شهادت رسید، اسب آن حضرت سر و کاکل خود را به خون شریف او بیالود و بانگ و همهمه برآورد و روانه ی سراپرده ی حسینی گردید. چون نزد خیمه رسید چندان شیهه کشید و سر خود را بر زمین زد تا جان بداد، دختران امام چون صدای آن حیوان را شنیدند، از خیمه بیرون دویدند و دیدند اسب بی صاحب حضرت غرقه به خون می آید، دانستند پدرشان شهید شده، پردگیان سرادق عصمت فریاد به واحسیناه وا اماما برآوردند و غوغای رستخیز در آنجا پدیدار گشت. ام کلثوم دست بر سر گذاشت و بانگ و عویل برآورد و می گفت: وا محمداه، وا جداه، وانبیاه، وا اباالقاسماه، وا علیاه، واجعفراه، وا حمزتاه، وا حسناه، هذا حسین بالعراء صریع بکربلاء آنقدر ندبه و گریه نمود تا غش کرد، حال دیگر اهل بیت نیز مشابه او بود، خداوند که در آنحال چه بر سر آن بی پناهان گذشت که هیچ کس را یارای تصور و توان تقریر نیست.در زیارت از ناحیه ی مقدسه آمده است و اسرع فرسک شارد الی خیامک قاصدا مهمهما باکیا فلما راین النساء جوادک مخزیا و نظرن سرجک علیه ملویا، برزن من الخدور ناشرات الشعور علی الخدود لاطمات و عن الوجوه سافرات و بالعویل داعیات و بعد العز مذللات و الی مصرعک مبادرات والشمر جالس علی صدرک. «منتهی الآمال«

پس از شهادت حسین (ع) لشکریان به طمع ربودن لباس، به جسد آن مظلوم توجه نموده، پیراهن و عمامه و نعلین و قطیفه ی خز و زره و شمشری او را هر یک به غارت ربودند و این شمشیر غیر از ذوالفقار بوده، و انگشتری آن حضرت را به جدل بن سلیم با قطع انگشت آن حضرت تصرف نمود، و همچنین اجلاف کوفه از لباس و اسلحه ی شهدا نگذشته به یغما بردند. «منتهی الآمال«

»نیر تبریزی«

شد سوی خیمه روان از حربگاه

تن پر از پیکان و زین خالی ز شاه

بانوان از پرده بیرون تاختند

شور محشر در عراق انداختند

انجمن گشتند گرداگرد او

مویه سر کردند و برکندند مو

کای فرس چون شد که بی شاه آمدی

با سپاه ناله و آه آمدی

ای شکسته کشتی بحر ندا

چون شد آن نوحی که بودت ناخدا

رفرفا کو احمد معراج عشق

که ببالیدی بفرقش تاج عشق

نیک پی اسب چرا بی رخ شاه آمدی

پیل بودی تو چرا مات ز راه آمده ای

اندکی پیش تو را بال هما بر سر بود

چه شد آن سایه که اینجا به پناه آمده ای

»سید محمد علی صفیر«

از خروش اسب شاهنشاه عشق

زلزله افتاد در خرگاه عشق

بانوان از خیمه بیرون ریختند

در زمان شور نشور انگیختند

ریختند اختری بروی آفتاب

بس بیفشاندند بر گلها گلاب

گلرخان بر برگ گل شبنم زدند

گرد اسبش حلقه ی ماتم زدند

دخت حیدر زانمیان کردش خطاب

آسمانا گو کجا شد آفتاب

ای براق احمد معراج عشق

در کجا افکندی از سر تاج عشق