اهلبیت علیهم السلام متوجه قبر مادرشان حضرت زهرای اطهر علیهاالسلام شدند، مصائب و درد دلهای خود را بازگو کرده گریه می کردند. بار سنگین مصیبت آنچنان بر زینب علیهاالسلام فشار آورد، که بی هوش گردید. وقتی به هوش آمد، صدا زد: مادرم! آنقدر تازیانه ام زدند که بدنم مجروح شد. سپس پیراهن سوراخ سوراخ برادرش امام حسین علیه السلام را درآورد و صدا زد ای مادر برایت سوغاتی از کربلا آورده ام و آن، این پیراهن است. وقتی که مردم مدینه آن پیراهن را دیدند، صدای گریه ی آنها به آسمان رسید. (در لهوف است که: در آن پیراهن صد و بیست و چند سوراخ و بریدگی بود(.
زینب علیهاالسلام فرمود: ای مردم مدینه! در کربلا نبودید تا بنگرید چگونه
برادرم را کشتند، این سوراخها که در این پیراهن می بینید، جای تیرها و شمشیرها و نیزه های دشمن است. (1)
1) سوگنامه ی آل محمد صلی الله علیه و اله و سلم، ص 523.