جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بازگشت حضرت زینب و آزادگان کربلا به مدینه

زمان مطالعه: 2 دقیقه

کاروان اسرا، از کربلا به قصد مدینه حرکت نمود، بشیر بن جذلم می گوید: به نزدیکی مدینه رسیده بودیم، امام علی بن الحسین علیهماالسلام از مرکب پیاده شد، محمل ها را باز کرد و خیمه ی خود را به پا ساخت، و زنان را نیز پیاده نمود، سپس به من فرمود: ای بشیر، خدا پدرت را بیامرزد، او مردی شاعر بود، آیا تو نیز می توانی شعر بسرایی؟ گفتم آری، من نیز شاعرم، ای پسر رسول خدا. حضرت فرمودند: پس تو (ابتدا) وارد مدینه شو و خبر شهادت ابی عبدالله الحسین علیه السلام را به مردم اعلام نما.

بشیر گفت: سوار بر اسب شدم و با شتاب تاختم، تا آنکه وارد مدینه شدم، چون به مسجد پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم رسیدم، صدایم را به گریه بلند نمودم و شعری را

به این مضمون گفتم:

یا اهل یثرب لا مقام لکم بها

قتل الحسین فادمعی مدرار

الجسم منه بکربلاء مضرج

والرأس منه علی القناة یدار

ای اهل یثرب، دیگر در این سرزمین سکونت نکنید، زیرا حسین را به شهادت رسانیدند و از این روست که باران اشک از دیدگان من جاری است.

جسم پاک و مطهر آن حضرت در سرزمین کربلا به خون آغشته، شد و سر شریف آن جناب را بالای نیزه، در شهرها می گردانند.

سپس گفتم: این علی پسر امام حسین علیه السلام است که همراه عمه ها و خواهرانش به نزدیک شهر شما رسیدند و در آنجا منزل گزیده اند، من فرستاده ی او می باشم که مکان آنها را به شما نشان دهم. پس از این سخن هیچ زن در پرده و با حجابی نبود، مگر اینکه از پس پرده بیرون آمدند، موها را پریشان نموده، به صورت های خود می زدند و با صدای بلند واویلا می گفتند.

آن روز، روزی بود که من عده ی زیادی را دیدم که گریه می کردند و تلخ ترین روز بر مسلمین، بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم همان روز بود.

اهل مدینه مرا رها نموده و با شتاب می رفتند، من به اسبم رکاب زدم و به سوی آنها رفتم، ازدحام جمعیت در راه ها به حدی بود که من مجبور شدم از اسب پیاده شوم و خود را روی دوش مردم به خیمه ی امام زین العابدین علی بن الحسین علیهماالسلام برسانم. در این حال حضرت علیه السلام از خیمه خارج شد، در حالی که با پارچه ای اشک چشمانش را پاک می نمود، یکی از خادمان حضرت، چهار پایه ای برای ایشان آورد، حضرت امام سجاد علیه السلام بر روی آن نشست و سیل اشک از دیدگان مبارکشان جاری بود، صدای مردم به ضجه و گریه بلند شده و از هر طرف تسلیت گوی آن جناب بودند، فضا آکنده از گریه و شیون بود.

در این حال امام سجاد علیه السلام با دست مبارک اشاره به سوی مردم کردند که سکوت نمایید، سکوت همه جا حاکم شد و در این حال حضرت علیه السلام سخنان حزن آلودی فرمود که دل سنگ را آب می کند. (1)


1) لهوف سید بن طاووس، ص 267؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه ی نفس المهموم، ص 596- بحار، ج 45، ص 147.