جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حضرت زینب روی کشته ی حضرت علی اکبر

زمان مطالعه: 2 دقیقه

یاران حسین علیه السلام، یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند و فقط اهل بیت حضرت باقی مانده بودند، در این حال علی بن الحسین علیه السلام که از زیباترین و نیکوسیرت ترین مردم بود، از خیمه خارج شد و از پدرش اجازه ی میدان طلبید.

امام حسین علیه السلام به او اجازه میدان داد، بعد در حالی که با نگاهی مأیوس وار او را بدرقه می کرد، چشمان خود را به زیر افکنده و شروع به گریستن نمود، سپس فرمود: «بارخدایا تو شاهد باش که جوانی به جنگ این مردم رفت که از لحاظ اندام و اخلاق و گفتار، شبیه ترین مردم به پیامبر تو بود، و ما هرگاه مشتاق زیارت پیامبر تو می شدیم، به این جوان نگاه می کردیم«.

سپس امام علیه السلام با صدایی رسا فریاد برآورد که: «ای پسر سعد خدا رحم تو را قطع کند، همانگونه که تو رحم مرا قطع کردی«.

حضرت علی اکبر علیه السلام به لشکر ابن سعد نزدیک شده و جنگ سختی کرد و عده ی زیادی را کشت، سپس نزد پدر آمد و گفت: پدرجان، از شدت عطش چیزی نمانده که کشته شوم و سنگینی سلاح جنگ مرا به سختی انداخته، آیا می توانی جرعه ای آب برای من تهیه کنی؟«.

امام حسین علیه السلام به شدت گریه کرد و فرمود: «واغوثاه، پسرم، به میدان جنگ بازگرد و اندکی دیگر جنگ نما؛ زیرا چه نزدیک است که ساعتی دیگر جدت پیامبر را ملاقات کنی و از دست او جامی از آب نوشیده و سیراب شوی، به گونه ای که دیگر هرگز تشنه نگردی.

حضرت علی اکبر علیه السلام به میدان بازگشت و جنگ چشمگیری کرد تا آن که منقذبن مرة عبدی ملعون تیری را به سوی آن جناب پرتاب کرد که در اثر آن تیر حضرت علی اکبر علیه السلام از پای درآمده و فریاد زد: «پدرجان، سلام من بر تو باد، اینک این جد من پیامبر است که به تو سلام می رساند و می گوید: حسین

جان، برای آمدن نزد ما عجله کن و بشتاب، سپس فریادی از دل برآورد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. امام حسین علیه السلام پس از شنیدن فریاد علی اکبر علیه السلام به میدان آمد، بر بالین حضرت علی اکبر نشست، صورت خود را بر صورت او نهاده و فرمود: پسرم، خدا بکشد کسانی که تو را کشتند. این ها نسبت به خدا و هتک حرمت رسول او، چه گستاخ مردمی هستند. پس از تو خاک بر سر دنیا!

در این حال بود که حضرت زینب علیهاالسلام دختر امیرالمؤمنین علی علیه السلام از خیام خارج شد، در حالی که فریاد می زد: «ای عزیزم، ای دلبندم، ای پسر برادرم«.

این سخنان را پیوسته می گفت تا آن که خود را بر روی کشته ی حضرت علی اکبر علیه السلام انداخت. امام حسین علیه السلام جلو آمد، او را از روی جنازه ی حضرت علی اکبر علیه السلام بلند کرده و به سوی خیام زنان برد. (1)

زمزمه

ای جوانان جملگی یاری کنید

پای این کشته عزاداری کنید

کشتی غم را زموج خون برید

عمه را از معرکه بیرون برید

ترسم از غصه بمیرد خواهرم

پسرم ای پسرم ای پسرم

لاله و ریحان بیارید از حرم

آمد از میدان علی اکبرم


1) لهوف سید بن طاووس، ص 155 در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص 383 و 393.