جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بیهوش شدن حضرت زینب

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

در روایت دیگر اینچنین آمده است که: حضرت زینب علیهاالسلام در جای دیگری، پیش زنان و کودکان نشسته بود، هنگامی که این اشعار را شنید (یا دهر اف…(، سر برهنه و در حالی که پیراهنش بر زمین کشیده می شد، نزد برادر آمده و فرمود: «وای از این داغ و مصیبت، کاش مرگ من فرا می رسید امروز مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفتند، ای یادگار گذشتگان و ای پناه بازماندگان«.

امام حسین علیه السلام به خواهرش نگاهی نموده و فرمود: خواهرم! مراقب باش که شیطان شکیبایی ات را نرباید«.

حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: «حسین جان، پدر و مادرم فدایت شوند، من فدایت شوم، آیا تو را می کشند؟» امام حسین علیه السلام در حالی که گریه راه گلویش را بسته بود و دیدگانش پر از اشک شده بود، فرمود: خواهرجان! اگر مرغ قطا، را به حال خود رها می کردند، در آشیانه ی خود می خوابید.

حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: ای وای بر من، آیا خودت را اسیر و گرفتار دشمن می دانی، تحمل این داغ بر دل من سخت تر و دشوارتر است.

این سخن را فرمود: سپس دست برد و گریبان خویش را چاک نموده و بی هوش بر زمین افتاد.

امام علیه السلام برخاست، آبی بر سر و صورت خواهرش زینب علیهاالسلام ریخت تا آن که به هوش آمد، سپس تا آنجایی که می توانست حضرت زینب علیهاالسلام را تسلیت

داده و مصائبی که بر سر جد و پدر و مادرش آمده بود را بیان نموده و تذکر داد. (1)


1) لهوف سید بن طاووس، ص 117.