در «ملهوف» است که چون به این سرزمین رسیدند، امام علیه السلام فرمود: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: کربلا، امام علیه السلام فرمود: بار خدایا، من از کرب و بلا به تو پناهنده ام و سپس فرمود: اینجا کرب و بلاء نام نهاده است، منزل کنید، اینجا بارانداز ما است، اینجا خون ما ریخته شود، اینجا محل قبور ما باشد، جدم رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم به من فرموده است.
همه فرود آمدند و حر و اصحابش هم در سوی دیگر منزل کردند. (1)
ام کلثوم علیهاالسلام نزد برادر آمد و عرض کرد: برادرم این بیابان، خوفناک است، و ترس عظیمی در اینجا به من روآورده است. امام علیه السلام فرمود: خواهرجان! هنگام رفتن به جبهه ی صفین در همین جا با پدرم فرود آمدیم، پدرم سرش را
روی دامن برادرم حسن علیه السلام گذاشت و ساعتی خوابید و من حاضر بودم، پدرم بیدار شد و گریه کرد، برادرم حسن علیه السلام پرسید: چرا گریه می کنی؟ پدرم فرمود: گویا در خواب دیدم این بیابان دریایی از خون است و حسین علیه السلام در آن غرق شده و فریادرس می طلبد و کسی به فریاد او نمی رسد. سپس پدرم به من رو کرد و فرمود: هنگامی که چنین حادثه ای رخ داد، چه کار می کنی؟ گفتم: صبر می کنم، که جز صبر چاره ای نیست. (2)
1) در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص 255. توضیح اینکه از مکه تا کربلا، 24 روز طول کشید، یعنی از هشتم ذی حجة تا دوم محرم سال 61 هجری.
2) سوگنامه ی آل محمد صلی الله علیه و اله و سلم، ص 224 به نقل از معالی السبطین، ج 1، ص 286.