جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بستن راه امام حسین توسط حربن یزید ریاحی و پریشانی اهل بیت

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

سپاه امام حسین علیه السلام پس از منزل «شراف» در حال حرکت بودند، که با هزار سوار به فرماندهی حربن یزید روبرو شدند. ظهر هنگام بود. امام علیه السلام به یارانشان فرمود: به اینها آب بدهید، به اسبان آنها هم آب بپاشید.

حر در نماز جماعت امام علیه السلام شرکت کرد و با همراهانش به امام علیه السلام اقتدا کرد. هنگام حرکت حر دوباره سد راه امام علیه السلام شد که امام علیه السلام به او فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، چه می خواهی؟ حر گفت: اگر دیگری از عرب چنین می گفت و مانند تو گرفتار بود، از جوابش نمی گذشتم، ولی من نمی توانم از مادر تو جز به نیکی نام ببرم. (1)

امام علیه السلام نفرین کرد، سکینه دختر امام حسین علیه السلام شنید و گریان شد. به طرف عمه اش رفت. زینب و ام کلثوم علیهماالسلام دیدند این دختر برادر گریان است.

علت را پرسیدند. جریان را گفت: ام کلثوم ناله بلند کرد و گفت: واجداه، واعلیاه، واحسناه، واحسیناه، واقلة ناصراه….

امام حسین علیه السلام صدای ناله ی او را شنید، نزدیک محمل او آمد؛ دید با دیده گریان آه و افغان می کند. فرمود: خواهرم تو را چه می شود؟ عرض کرد: آیا راهی برای مراجعت و نجات از این قشون انبوه هست؟

حضرت علیه السلام فرمود: راهی نیست.

پرسید: آیا حسب و نسب و مقام و جاه خود را به آنها نگفتی؟ فرمود: بلی گفتم و نصیحت کردم، اما گوش به سخن فرا نمی دهند و اینها جز قتل من قصدی ندارند. تو را وصیت می کنم که صبور و شکیبا و بردبار باش، چه جدم این مصیبت را به من خبر داده و فرموده مقاومت و بردباری داشته باشید، پیروزی نهایی از شماست. (2)


1) در کربلا چه گذشت؟ ترجمه ی نفس المهموم، ص 231.

2) حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص 227.