یا زینب علیهاالسلام، چه حالی داشتی آن زمانی که پدرت علی علیه السلام را به اجبار به مسجد بردند و عمر با شمشیر برهنه بالای سر او ایستاده بود؟
عیاشی روایت کرده است که فاطمه علیهاالسلام پس از آنکه علی علیه السلام از خانه بیرون بردند به ابوبکر رو کرد و فرمود: آیا می خواهید شوهرم را از دستم بگیرید و مرا بیوه کنید؟ سوگند به خدا اگر دست از او برندارید، موی سرم را پریشان می کنم و گریبان چاک می نمایم و کنار قبر پدرم می روم و به درگاه خدا ناله می کنم. آنگاه فاطمه علیهاالسلام دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت و از خانه بیرون آمد تا کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم برود.
علی علیه السلام از جریان آگاه شد و به سلمان فرمود: برو فاطمه علیهاالسلام دختر محمد صلی الله علیه و اله و سلم را دریاب، (گویی) دو طرف مدینه را می نگرم که به لرزه درآمده و در زمین فرو می روند، سوگند به خدا! اگر فاطمه علیهاالسلام موی خود را پریشان کند و گریبان چاک کند و کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم برود و به پیشگاه خدا ناله
نماید، دیگر مهلتی برای مردم مدینه باقی نمی ماند و زمین همه ی آنها را در کام خود فرو می برد.
سلمان با شتاب نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و عرض کرد: ای دختر محمد صلی الله علیه و اله و سلم خداوند پدرت را مایه ی رحمت جهانیان قرار داده است به خانه باز گرد و نفرین مکن.
فاطمه علیهاالسلام فرمود: ای سلمان، آنها می خواهند علی علیه السلام را به قتل برسانند، صبرم تمام شده، بگذار کنار قبر پدرم بروم و مویم را پریشان کنم، گریبان چاک نمایم و به درگاه پروردگارم بنالم.
سلمان عرض کرد: من ترس آن دارم، مدینه به لرزه درآید و زمین دهان باز کند و مردم را در خود فرو ببرد. علی علیه السلام مرا نزد شما فرستاده و فرموده که به خانه بازگردی و از نفرین نمودن منصرف شوی. در این هنگام حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: «اذا ارجع و اصبر و اسمع له و اطیع» در این صورت به خانه باز می گردم و صبر می کنم و سخن آن حضرت را می پذیرم و از او اطاعت می کنم. (1)
امام باقر علیه السلام فرمود: «والله لو نشرت شعرها ماتوا طرا» سوگند به خدا، اگر فاطمه علیهاالسلام مویش را پریشان می کرد، همه می مردند. (2)
1) رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص 139.
2) رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص 140.